پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ندارم

یک وقتهایی نمی دونم حال ص چطوریه که وقتی می خوام کارهای آخرش رو انجام بدم که برگردیم خونه، مقاومت می کنه. نمی دونم خجالت می کشه یا چی.

سفت دور کمرش رو می چسبه و نمی ذاره لباسش رو دربیارم. هی میگه: نکن. بده. نکن. نمی خواد. دستشویی ندارم. نکن. خوب نیست.به شلوار مو چه کار داری؟ نکن.

چندروزیه حس خستگی کشنده ای دارم. من و پسرها سرما خوردیم و اوضاع پسربزرگه از همه بدتره. من و کوچیکه خوبیم. اما یک خستگی و نیاز شدید به خواب طولانی در من  هست که الله الله.

دیشب هم همینطور. هم بی حال بودم. هم خسته. ص هم مقاومت می کرد و زبونم جون نداشت که بچرخه توی دهان  تا بخوام توجیهش کنم. یهو زدم زیرخنده.بغلش کردم و قاه قاه خندیدم. از خنده م خنده ش گرفت. گفتم: آخه چرا اینطوری می کنی؟ ما  دیرمون میشه. جریمه مون می کنن. بذار کارهاتو بکنم. که بریم.

توی خنده گفت: خیلی خوب.باشه. ولی من دستشویی ندارم.

*

روی نشیمن توالت که نشست بلافاصله دستشویی کرد. به من زل زد و  اخمو گفت:

-بیا. اینم کار من. خیالت راحت شد؟ حالا برو.

می شد نخندم؟ مردم از خنده.

اون خستگی و بیحالیم هم رفت.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.