پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

الفضول

اینستا مکان مناسبی برای فضولی های بی ترسه. یعنی سوالهایی می پرسن که تو در بی پرواترین زمانهای روحی به خودت اجازه نمیدی از کسی بپرسیش.

پای هر مطلبی یا توی دایرکت میان می پرسن: می خوای جدا بشی؟ داری  جدا میشی؟ جدا شدی؟

جالب وقتیه که بعضی از این فضولها دوست وآشنای خودت یا خواهرهات هستن.

توی خونه کمتر پیش میاد که آقای همسر یا پسربزگه ازم بپرسن فلان مطلب رو برای چی نوشتی. چرا نوشتی.

شاید دیوونگی هام رو می شناسن. شاید می دونن ذهن من خانه ی هزار و یک چیزه. و هزار و یک چیز با هم می لولند توی هزارتوی های مغزم.

انکار نمی کنم که خودم هم گاهی با خوندن مطالب دوستان نویسنده م فکرم میره به خیالپردازی در موردشون.اما تا الان که سوال بیخود نپرسیدم ازشون. خدا کنه از این به بعد هم نپرسم که شرمنده ی خودم نشم و خودم تبدیل به یکی از قضاوتگران کنجکاو نشم.

اگه آدم بخواد صریح و رک در مورد مساله ای حرف بزنه، خب می زنه. اگه مبهم و سربسته می نویسه ، برای جلب کنجکاوی و شم پلیسی کسی که می خوندش نیست، یا برای جلی ترحم و مهرورزی اونها .

یه وقتا آدم سرمیره. از هرچیزی. از زندگی روزمره ، از زندگی کاری، از مراودات اجتماعی، از فضای کلی هستی ، از هرچیزی. و هزار و یک دلیل داره برای صریح نبودن.

اصلا شاید توی دل قصه  و داستانم نیاز دارم فضایی ایجاد کنم که برای غرق شدن و همذات پنداری باید علنی در موردش حرف بزنم.

*

شاهد از غیب رسید.

آقای همسرمیگه: حقته... از بس مرموز می نویسی مردم میان بهت میگن با فلان کست مشکل داری که اینطوری می نویسی؟


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.