پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

چون طفل دوان در پی گنجشک پریده

همه چیز را ویران کرده ام. چه شد.نمی فهمم. شاید وقتش بود. شاید باید ویران می شد. شاید فصل ویرانی من الان است. توی این زمستانی که روز اولش را سپری کردم.

پریشانی هام درمان ندارد. نخواهد داشت.

یاد می گیرم کنار آمدن باهاش را. یاد می گیرم انگشت گذاشتن روی دولبه ی زخمم را.یاد می گیرم لیسیدن خون قلبم را. یاد می گیرم گرد خریتم نچرخیدن را. یاد می گیرم  آویزان نبودن را. پیله نبودن را. خلاص کردن کوشیدن بی سود  بی کشش را.ندویدن دنبال سر گنجشک پریده را.کدام گنجشک؟ کدام پریدن؟ گنجشگی که از اول هم روی شاخه ی من نبود. مال من نبود.

یاد می گیرم خیال پردازی نکردن را. نمردن برای یک لبخند را. جان ندادن برای یک سلام را.

یاد می گیرم.

عمری دگر بباید، بعد از وفات  ما را...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.