پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

نقاش

از اول هم دلم با خط و رسم نقاشی بود. چیزهایی یاد می آید که سینه خیز می شوم از خنده و قل می خورم از بازار مرو ی کیانپارس تا مدرسه ی پاینده ی امانیه.

توی گرمای سوزان و دیوانه کننده ی  تابستان اهواز چی توی سرم بود که خفه نمی شدم از هرم و داغی خورشید که می رفتم می نشستم روی صندلی عقب پیکان بابا که زیر سایبان پارکینگ  توی حیاط درندشت خانه ی اجاره ای پارک بود و روی دفترچه ی کوچکم نقاشی هایی با خطوط اولیه می کشیدم و نگاه شان می کردم و کیف می کردم؟ الان که فکرش را می کنم می بینم جادوی سن و سال و جاهلیت نوجوانی هیچ رد و اثری روی گرمای محیط نداشته. اصلا یاد ندارم گرمم شده باشد، عرق ریخته باشم یا بپزم از گرما توی اتاقک پیکان مغزپسته ای بابا در آتش گرمای تابستانه ی اهواز. گاه فکر می کنم شاید زمستان بوده، شاید پاییز که تاب می آوردم ماندن در آن فضای کوچک را.اما مشغله ی درس و مدرسه ی پاییز و زمستان مجال خیال پردازی و رسم کردن به من نمی داد.

تابستان بود. تابستان داغ بود و من پر بودم از جادوی کاغذ و قلم. گاه دوبیتی باباطاهر را برمی گرداندم به فارسی روانی که فکر می کردم شاهکار خودم را خلق کرده ام. گاه تصاویری از هرچیزی که دوست داشتم می کشیدم و به آن خطوط بدوی نگاه می کردم و مست می شدم. چیزهایی که می کشیدم بماند بین من و خودم و خنده هاش نیز از آن خودم باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.