پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دختر قصه ی الهام اشرفی

دنبال پرستار هستیم همچنان و هربار نمی شود که بشود. و من ته فکر و خیال هام را که بگیری چشم به راه دخترجوانی هستم که شبانه روزی از زنی سالمند نگهداری می کند و سرش پر از فکر و خیال است و شبانه روزهای همزیستی با پیرزن برایش آرامش و آسایشی دور از جمع خانواده ی خودش به همراه دارد و نگران نیستم که ممکن است روزی برود.حتی اگر عروس لاغر و نازای خانواده از او خوش نبرد و به او مشکوک باشد.

ته فکر و خیال هام را که بگیری دخترجوان هنوز نیامده و من منتظرم کارش با آن یکی پیرزن تمام شود تا سراغش بروم و بگویم حالا دیگه بیا پیش من.

و ته فکر و خیال هام خیمه بزنم و ناگهان به خودم بیایم و بفهمم که دخترجوان پرستار، توی قصه ی کتاب باخه یعنی لاک پشت نشسته و قرار نیست از دل قصه بیرون بیاید و به حرفهای من گوش بسپارد.

قصه ها آنقدر واقعی هستند که باورشان می کنیم و بهشان دل می بندیم و دوست داریم آدمهاش توی دل زندگی مان بخزند و دستمان را بگیرند، یا آسمان و زمین به هم نزدیک می شود و در لایه های سختش می فشاردمان که توهمِ عینی شدن آدمهای توی قصه ها را به دوش می کشیم و چشم به راهیم که از راه برسند؟


جدی جدی دلم پی ان دختری ست که پرستار شبانه روزی ست و توی کتم نمی رود که آن دختر مال قصه است و قرار نیست بیاید.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.