پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

حرف گوش کن

دو شب قبل دوتا از نزدیکان ص رو دیدیم. البته قصدشون وقوع امر تجاری بین خودشون بود، و محل قرارشون خونه ص.اونجا در مورد حموم بردن ص بهشون گفتم و خواهش کردم که نوبتی هفته ای یکبار دوتا خانواده بیان ببرنش حموم.چندبار خواستم اینکار رو بکنم اما انگار با من راحت نیست. هربار میگه فلانی میاد منو می بره. و از فلانی هم هیچ وقت خبری نمیشه.از یه پرستاری هم گفتن که تا از هشت  صبح تا هشت شب می تونه بمونه.

*

دیشب که در رو باز کردیم دو تا کفش زنونه پشت در بود.دوتا از خواهرزاده های ص اومده بودن و برده بودنش حموم.از پرستاره پرسیدم و تا بیان جواب بدن خانومه و دخترش اومدن داخل. چون کلید داره، اومدنش مثل ظهور صاعقه، ناگهانیه.

دیگه نه می شد حرفی زد نه چیزی گفت. عین یکساعت چسبیده بودن به مبل و همراه ما وسط حرفهای خانوادگی و فامیلی اون مادر و دختر هم می گفتن و می خندیدن و ابراز عواطف می کردن.

خواهرزاده هه در مورد شامپویی که پر از آبه و صابونی که تموم شده گفت و تشر زد به خانومه و بازخواستش کرد. اولا که من هرگز هرگز نمی تونم باکسی اینطوری از بالا حرف بزنم، در ثانی اگه کسی با من اینطوری حرف بزنه همون لحظه پامیشم میرم. اما خانومه نشست. خندید. مزه پروند و همین!

رفتم توی آشپزخونه و غذایی که آورده بودم و گرم می کردم رو کشیدم توی بشقاب.یکی از خواهرزاده ها رو صدا زدم که در مورد پرستار ازش بپرسم. بعد از دو دقیقه دخترکوچولوهه اومد ایستاد کنارمون. فرستادیمش بره توی اتاق که بتونیم بدون حضورش حرف بزنیم. ده دقیقه ای حرف زدیم و وقتی اومدم بیرون دختره از اتاق پرید توی هال.داشت یواشکی گوش می داد.

وارد اتاق که شدم گفتم: همه رو قشنگ و کامل شنیدی یا چیزی نشنیده موند؟

خودش و مامانش خندیدن. مامانه گفت: دختر من خیلی دوست داره حرفهای بقیه رو گوش بده.

رو به دختره گفتم:وقتی دو نفر آدم بزرگ دارن حرف ی زنن ، مخصوصا وقتی جایی میرن که کسی نباشه یعنی حرفهای خصوصی دارن که نباید کسی بشنوه.کارت خیلی اشتباهه که بخوای یواشکی گوش بدی. حرفهای خانوادگی و فامیلی خصوصیه.تو نباید بیای یواشکی بشنوی. مگه اینکه بیای فامیل مون بشی که اون وقت هم من نمی ذارم. هرکی بخواد بیاد بگه تو فامیل مون میشی من میگم این بچه خیلی فضوله. میاد حرفاتونو یواشکی گوش میده.

در حین گفتن اینا هم خجالت می کشیدم هم از عصبانیت داشتم می ترکیدم. مامانه و دختره غش کرده بودن از خنده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نه اینکه حرف ببر بیار توی فامیل کمه، ایشون و دختر هم با جانفشانی دارن به این امر خطیر و ارزشمند همت می گمارن تا چیزی جا نمونه و آقای روی مبل از ریز جزییات همه چیز باخبر بشه.

*

از وقتی حرف برگردوندن پول ص شده، اونایی که پولشو گرفتن و پس نمیدن، اینستا رو ترکوندن از استوری و پستهای انگیزشی آموزشی در زمینه ی : در زندگی دیگران دخالت کردن یعنی فلان ...   ثروتمند بودن به داشتن پول نیست به داشتن شعور است. باید به بعضیا گفت... و ...

خلاصه که شدیم سیبل تیرهای مرئی و نامرئی جملات قصار جوجه های فامیل .

و یک حدیث هم توی فامیل داره دست به دست می چرخه: آدم ( یعنی ما ) ص رو نباید بخاطر پولش ببره نگه داره. باید برای رضای خدا نگهش داره.

خلاصه که اصن یه وضی!

موقعیت تراژدی-کمیک غریبیه.


نظرات 2 + ارسال نظر

فرماندهی اینجاست

چند روزه دارم وبتونو میخونم. از این خانوم و دخترش و آدمای اینجوری متنفرمممم وای که چقدر رو مخن :/

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.