پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

شب بود سیبیلاتو ندیدم

بچه ها این بار متوجه دلخوری مون شدن. خب قبلا هم پیش اومده که هشیارش  بشن.اما این بار شاید بخاطر واکنش علنی من بیشتر براشون به چشم اومده. بزرگه چپ میره راست میره، میگه تمومش کن دیگه. بسه. کش نده. کوچیکه هم میگه: تو رو خدا آشتی کن. یعنی ممکنه تا یکسال طول بکشه؟

به بزرگه چشم غره میرم که سرت تو کار خودت باشه . تو کار بزرگترات فضولی نکن.پدربزرگ بازی درنیار.به کوچیکه هم میگم این نه اولین باره نه آخرین بار. هزار بار تا حالا از این چیزا پیش اومده و تموم شده.نگران نباش. میگه من نگرانم یکسال طول بکشه.

بزرگه بدفرم دلش می خواد مرد خونه باشه و دستور بده و ریاست کنه .از این مدل مردهای سیبیل کلفت و کت روی شونه انداخته و پاشنه خوابونده ی دهه ی چهل که به زن میگن ضیعیفه!

و من...

بله مانع جدی و بزرگی هستم مقابل!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.