خونه ی ص رو توی روزهای اول حواس پرتی و آلزایمرفروختن. پولش رو سرمایه ی مغازه ی خودشون کردن. و الان ترجیح شون اینه که ببرنش خانه ی سالمندان و با حقوق بازنشستگیش هزینه ی اونجا رو بدن.تعریف شون از خانه ی سالمندان اینه: بهترین دکترها اونجا بهش رسیدگی می کنن. بهترین پرستارها اونجا برای خدمات انجام میدن. حوصله ش سرنمیره. با هم سن و سال های خودش هم صحبت میشه از تنهایی درمیاد. انواع دکترهای متخصص هر روز چکاپش می کنن و نمی ذارن درد بکشه.
فقط این مساله ی انواع متخصص هاش منو کشت. تصورشون از سوئیس هم قشنگ تره!
بهشون گفتن پول خونه ش رو برگردونین. الان دیگه خونه که نمیشه خرید با اون پول. اما بذاریمش بانک و از سود اون پول برای پرستار و بقیه ی چیزها هزینه کنیم. گفتن: نخیرم. اون پول رو گذاشتیم برای کفن و دفنش که آبرومند برگزار بشه. هرچی هم موند هرسال برای خودش و شوهرش می خواهیم سالگرد بگیریم، خیرات بدیم.
و تمام این حرفهای جلوی روی خودش زده میشه.
فکر کن زنده زنده نشستی داری به آدمها نگاه می کنی و اونها بگن: می خواهیم برات سالگرد آبرومند بگیریم.
یکی جلوی دهان منو بگیره ببنده....
یعنی میگم این حرف کفر هست، الهی سرشون بیاد
اینارو بچه هاش می گن ؟ دخترا هم حتی
بچه نداره. خواهر، برادرها میگن.