پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

نه ماهه

یکشنبه که دوم ماه باشد، سراغ دکتر رفتیم.نبود. در مطب قفل بود. گفتیم لابد رفته مسافرت توی این بگیر و ببندهای سفر نرو و بیرون نیا. دیدم چقدر دلم سفر می خواهد. چقدر دلم بودن توی جاده می خواهد. چقدر دلم نرسیدن می خواهد. نرسیدن می خواهم چون می دانم از این به بعد هیچ جاده ای مرا به جایی که تو و بابا بودید نمی رساند. هیچ سفری تهش نمی شود بغل کردنت و توی آغوش فشردنت و گفتن: (تپلی شدیا..)، گرچه که از هیولای شیمی درمانی به نازکی نخ شده باشی.

نه ماه شده مامان. نه ماه. توی این مدت نطفه ی آدم جنین می شود و آدم می شود و دنیا می آید. غم نبودنت را این ماه مثل بچه ی کاملی زاییدم. نه ماه است که خبر ندارم از تو. واقعا خبر ندارم. نه خاکت را دیده ام.نه سنگت را.نه ماه است توی هر فروشگاهی سرک می کشم دلم می رود برای بلوزهای سایز بزرگی که دوستشان داشتی و می گفتی لباس باید راحت باشه. برای شلوارهایی که بلندند و می گفتی برای آدم قدبلند شلوار خریدن مکافاته. و امروز توی سرمای هوای گرفته ای که نمی دانم مه آلود است یا آلوده، شال های تک رنگ بافتنی را دیدم و از ته دل خواستم یکی برایت بگیرم. یادم بود نیستی. یادم بود سری نیست که شال بافتنی رویش بیفتد و از سرما در امان بماند، اما دلم پرکشید برای خریدن یک چیزی برایت. دوسال و چندماه است که دلم فشرده می شود از اینکه دلم می خواهد بعضی کتابهای مستند و سیاسیِ بابا سلیقه اش را بدهم بابا بخواند و در موردش حرف بزنیم. چند تا صفحه و کانال فان سیستانی را برایش بفرستم تا بشنود و بخندیم. هی غر بزنم چقدر دروغهای این کانالهای  ماهواره ای دیوونه رو نگاه می کنی آخه؟ تو که میدونی اینا و اونا دو سر یک رشته ان و او بگوید: مگه من به تو میگم چقدر یک ترانه رو گوش میدی؟

نه ماه است که تو نیستی من بچه ی فقدانت را توی بغلم دارم. کاش می شد این بچه را کشت و غم نبودنت را نخورد. کاش می شد به همین سادگی حرف زدن بیخیال بی مادری و بی پدری شد. کاش می شد به همین راحتی که این و آن از نداشتن وابسته ها و دلبسته هاشان حرف می زنند، از آسودگی و آرامش حرف بزنم و حسرت به دلم نماند .

مادر شده ام .مادر غم خودم. مادر حسرت خودم. مادر درد فقدان خودم.

نظرات 3 + ارسال نظر
اعظم شنبه 8 آذر 1399 ساعت 14:56

الهی
اگر خودتون رو می‌شناسید که نبینید
من روند رو بهبود مرد داستان رو دوست داشتم.

شاید روزی بتونم این مدل درمان رو ببینم
الان می دونم که بدترم می کنه

آرمناک.آرشا جمعه 7 آذر 1399 ساعت 11:00

سلام ...
جاشون همیشه سبز مثل سرو....
خدا روشونو شاد کنه ...
خدا سایه شما که مادری از سر بچه هاتون کم نکنه ....
مادر و پدر فرشته های آسمونی هستن ...
هیچی...

سلام

ممنونم

اعظم پنج‌شنبه 6 آذر 1399 ساعت 23:38

همیشه همینقدر آروم باشید، خدا بیامرزتشون

After Life پیشنهاد جدیدم
دو فصل ۶ قسمتی و هر قسمت کمتر از ۳۰ دقیقه
نمیدونم قبلا گفتم یا نه، اندوه و شادی رو با هم داره.

ممنونم عزیزم

می دونم موضوعش چیه. نمی دونم می تونم تحملش کنم یا نه.
من چندسال قبل که هنوز از بیماری بابام هم خبری نبود، یه فیلم دیدم که خانومه همسرش رو از دست داد و شبها به یادش گریه می کرد.البته هپی اند بود و آخر فیلم با یکی آشنا شد و کیلی لی لی لی شد...اما من اون شب دوساعت بعد از فیلم زار زدم جلوی تلویزیون خاموش.از غصه ی همسرانی که وقتی زوج شون می میره، چطوری با به یاد آوردن خاطراتشون عذاب می کشن.
این سریال رو هم می ترسم ببینم.چون می دونم از گریه کور میشم پای دیدنش.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.