پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

راضی

به خودم می گویم تو صورت محتضر را از فاصله ی خیلی خیلی نزدیک دیده ای.بوش را شنیده ای.پس رفتگی گونه ها را، گود شدن چشمخانه را، یخ بودن نوک انگشتان پا را. بی جان بودن انگشتان دست را.اینی که ی بینی احتضار نیست. بعد یک دست مریزاد به تشخیص درونی ام می دهم و لبخند می زنم .

لرزه های استخوان را، پس رفتن سیاهی چشم را،چانه ی لرزلرزان را، پاهای یخ، خیلی یخ را، طورِ بلند شدن و قادر نبودن به نشستن را که می بینم، دلم می ترکد. همه چیز جلوی چشمم زنده می شود. دیده هام ، شنیده هام ، تجربه های از سر رفته ،همه رژه می روند توی سرم.


نکند  اویی که می گوید ( خدا ازش راضی بشه ) درست تر بگوید از آرزوی کش دارشدن روزها و شبهای بی پناهی .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.