بشینی بالای سری بیماری که هم می شنوه ،هم حرف می زنه، هم می فهمه اما بی حال و بی جون شده، چون فشارش خونش خیلی بالاست و پایین نمیاد و منشاء ش مشخص نیست ، و هی در مورد کفن و دفنش حرف بزنی، درمورد اینکه کنترل ادرارش رو نداره ، شکوه و گلایه کنی، نماز خوندن و نجس شدنت رو به رخش بکشی، و از اون تاپاله ی متعفن و زباله ای که اسمشو (غذای خودتون) گذاشتی یه پیاله صدقه سری بیاری و وقتی نخوردش منت بذاری که غذاهم نمی خوره آخه!! اگه اسمش رذالت و شقاوت و بیشعوری نیست، پس چیه؟
تو که چند ماه بیفتی یه گوشه بدنت موی زاید درنمیاره؟ اپیلاسیون سرخودی؟ ادرار تو بو نداره؟ تو گلاب تولید می کنی؟ و..و...و...
و خودش و کارت بانکیش از عهده ی هزینه ها برمیان، خسّت درگرفتن پرستار بهتر و کاری تر برای چیه؟
دارم از روی خشم حرف می زنم.
شاید اگه برای مامان و بابا هم این وضع رخ می داد، من و بقیه هم همینقدر عوضی و بی رحم می شدیم! نمیدونم.
وای وحشتناکه می دونم چی می گین ولی خدایی نگهداری از سالمند هم خیلی سخته خدا کنه بتونیم بدون اینکه اینجور عصبانی بشیم جبران زحمتاشونو بکنیم معضل چند سال بعدمون خواهد بود باید به فکر خانه سالمندان خوب و خدمات اینطوری باشیم و نباید هیچ توقعی از بچه هامون داشته باشیم
بعدم کو پرستار همه در حال ناله از بیکاری و بی پولین ولی شما دنبال کارگر خونه یا پرستار سالمند و بچه بگردین اگه پیدا کردین
وحشتناک حسابگری آدمای دور و بر بیماره. وضع خود بیمار رو بخدا میشه با مدیریت قابل تحمل کرد.
یه وقتا یه شرایطی هست که خانه ی سالمندان اصلا گزینه ی مناسبی نیست.