پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

باز نیامد

اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید                                                     عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید

مانعش غلغل چنگ است و شکرخواب صبوح                                 ور نه گر بشنود آه سحرم بازآید


گفت این دو بیت رو مدام پشت در آی سی یو زمزمه می کنم. هزار بار بیشتر از دعا و امن یجیب آرومم می کنه.باید برگرده. باید برگرده. بهش گفتم معلومه که برمی گرده. شک نداشته باش. برمی گرده و باز شبها که اقایون خوابن من و تو درد و دل می کنیم . صبحها به ریش دنیا می خندیم. از بچه ها حرف می زنیم و شاهکارهاشون. از بابای بچه ها میگیم و ادا اطوارهاشون. برمی گرده. معلومه که برمی گرده.

خودم می دونستم دارم دروغ میگم. شاید او هم می دونست. کسی که اینتوبه میشه و به ونتیلاتور وصل میشه، زیر هشت درصد امکان بازگشتش هست. ولی گفتم: بازآید دوست جانم. اگر و مگر نداره.حتما  باز آید.

هرشب پرسیدم: چطوری اعظم جان. از همسرت چه خبر؟ و هرشب اعظم گفت: همونطوریه. بیهوشه. بدنش داره مقاومت می کنه. دعا کن پروانه. دعا کن .با ترس و بیم و لرز دعا می کردم. می دونستم این دعاها چندان اثری نداره. اما چشم داشتم به معجزه. که شاید اتفاق بیفته. شاید ممکن بشه.

دیشب هم پرسیدم.

-چطوری اعظم جان. چه خبرا؟

نوشت:

-طائر قدسیم رفت پروانه. باز نیامد.


چندروز قبل پسر ده ساله ش گفته بود توی دلم یه طوری احساس وحشت می کنم انگار هزار تا پلیس دارن دنبالم می کنن تا دستگیرم کنن.بچه دوماه قبل عموش رو بخاطر کرونا با همین وضعیت از دست داده  و دیدن پدرش توی وضع مشابه وحشت انداخته  بود به جونش. پسر دو ساله ش ...نمی دونم توی این سن می فهمه بگه (بابا) و کسی جواب نده یعنی چی یا نه؟


خدا خودش بغلت کنه اعظم جان

خودش آرومت کنه

خودش صبر بده بهت


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.