متوجه شدم توی گلبرگ رزهای سفید پارک از نیمه های مهر که هوا خنکترشده، رگه های صورتی دویده و هرچه جلوتر میریم، این رگه ها بیشتر می شن .طوری که رزهای سفید از دور صورتی به نظرمی رسه.نزدیک که میشی می بینی یه جور حالت مرمری پیدا کرده با این رگه های صورتی.روزهایی که تعطیله دیرتر می ریم پیاده روی، که هوا روشن باشه. دوست ندرام توی تاریکی راه برم. مدام حس می کنم کسی در فاصله ی نزدیک پشت سرمه. تغییر رنگ رزها رو هم توی همین روشنایی ها کشف کردم. مسلما برای رزها این مساله عجیب نیست.اما من تا حالا ندیده بودم چنین چیزی رو.
اولین باری که متوجهش شدم فورا چیزی اومد توی ذهنم. گفتم انگار رزها خون زمین رو جرعه جرعه نوشیدن و رگه های کمرنگ صورتی مال همین جرعه جرعه نوشیدنه. دوباره فکر کردم شاید سرما و خنکا، قلبشون را به تپش واداشته و این سرخی خون خودشونه که روی گونه هاشون رنگ داده. آدم کلمه باز که با شعر کلاسیک دمخور باشه باز می گرده پی علت و توصیف. گفتم شدن عین آدم های مسلول داستان های قدیمی که سرمای هوا براشون سمّه و باعث خون آلود شدن سرفه هاشون میشه.استادمون می گفت حافظ زرگر شعراست و خاقانی آهنگر شعرا. بس که این مرد کلمات سخت و دشواری داره . و برای درک اشعارش یک فرهنگ دوجلدی ( دشواری های خاقانی) فراهم کردن.مطمئن بودم اون فقره ی خون زمین نوشیدن باید یادگار خاقانی خوانی باشه. با اسم خاقانی، این کلمه توی ذهنم نشست : (گاوَرس).و فورا گفتم: گاورس یعنی ذغال.
و این خوره شد و افتاد به جونم. ده ها بار در روزهای مختلف رزهای رگه دار رو دیدم و هی گفتم گاورس می شد ذغال؟
بالاخره امشب رفتم سراغ فرهنگ دشواریها. چی دیدم؟ مسلمان نشنود، کافر نبیناد. نوشته بود: ارزن!!! سرخورده و سردرگریبان از خودم ناامید شدم. پس ذغال چی؟ مدخل های فرهنگ رو ادامه دادم و اومدم صفحه ی بعد. در قسمت شاهد ، ابیاتی آمده بود که قشنگ برای من ذغال خوب و رفیق ناباب شد!
گفتم که خاقانی استاد استعاره های دیریاب و دشواره. نوشته بود:
طاووس بین که زاغ خورد وانگه از گلو گاورس ریزه های منقّا برافکند
اینجا گاورس یعنی اخگر و شراره های آتش که از ذغال پخش میشه.
بعله! همون بود که به یاد آورده بودم.
طاووس یعنی آتش، زاغ یعنی ذغال .
حالا اینکه رگه های صورتی رزهای سفید رو چه به گاورس و ذغال؟ نکته ایه که حتما خواهم فهمید!
سلام علیکم خوب چه کاری اینقد خودش و مارو اذیت می کنه ساده صحبت کنه یه کلمه شعر هم به ادمیزاد نرفته بود که طاوس یعنی اتش زاغ یعنی ذغال و ...
توی دوره ی خاقانی دشواری مد بوده . هرکی دشوار تر حرف می زده و سخن می گفته ادیب تر و مقبول تر بوده.