پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

سالامانکا

ادواردو داره با اسپانیولی سر و کله می زنه. چندتا کلمه به من هم میگه و می ره. توی سینک ظرف جمع شده و سرم قیلی ویلی می ره برای خودش.

ادواردو نشسته پشت میز ناهارخوری و داره ماکارونی می خوره. چشم میندازم به بشقابش. با چهار قاشق ، ته بشقاب جمع خواهد شد. میگم:

-خیلی هم عجله نکن برای تموم کردنش. با آرامش بخور .

می خنده.میگه: برای اینکه ظرفها رو بشورم؟

میگم: آفرین ادواردو. تو خیلی باهوشی.

و قابلمه ی گنده رو میذارم روی میز تا بقیه ی ماکارونی رو توی ظرف دردار بریزم و قابلمه بره برای شستن. در حین خوردن باز یکی دوتا کلمه اسپانیولی میگه. می گه می خوام روح تون با اسپانیولی خو بگیره. قابلمه رو خالی کردم. ظرف دردار رو توی یخچال میذارم. دمنوش گل ختمی که براشون درست کردم رو نشون میدم می گم:

-من حالم اصلا خوب نیست. دمنوش تونو بخورین. خودتون جمع و جور کنین اینجا رو.

سر تکون میده. از مطبخ بیرون میرم. دم خروجی یهو میگم:

-اسمت چی بود؟ ...

روی برگه یادداشت روی کانتر که اسم جدیدش رو یادداشت کردم سر خم می کنم .ادامه میدم:

-ها...اداواردو سالامانکا...ظرفها رو هم بشوری.

*


جون کندم و تا دیروقت خوابم نبرد.سرگیجه کورم کرد.

صبح بیدارشدم و دیدم پنجره ی مطبخ باز مونده. توی سینک پر از لیوان دمنوش و ظرف  املت نیمه شبی و سبد تفاله پره . روی میز خرده نون های پس شام و کف آشپزخونه تکه های ریز کیک کاکویی سفت شده و توی پا فرو میره.

ادواردو سالامانکا خوابه. ساعت هشت کلاس داره. باید بیدارش کنم.

نظرات 2 + ارسال نظر
اعظم سه‌شنبه 6 آبان 1399 ساعت 13:16

امان از قرنطینه که زندگی اداواردوها رو زیرورو کرده

پاندا سه‌شنبه 6 آبان 1399 ساعت 08:59 http://Panda-days.blogsky.com

آخ ...
فقط اون صحنه ای که بعد از بیدار شدن دیدی...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.