پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

مسالمت آمیز کی بودی مادر؟

پسر بزرگه مدتیه  بخاطر نزدیکی به مودم میاد روی مبل پذیرایی منبسط میشه و در دنیای صفر و یک ها سیر می کنه. یعنی دقیقا در محل سکونت من برای نوشتن.چندبار بهش گفتم مکان منو پس بده و جاش رو عوض کنه و گوش نکرده. یه بار هم قهر کرد که درون دلم دستهامو به هم مالیدم و گفتم: آخ جون!! قهر کرد. دیگه نمیاد! اما باز هم میاد!

دیروز یکی از دو برگه ای که برای نوشتن لیست کتاب روی میز گذاشتم رو نصف کرده بود و ظاهرا یادداشتی نوشته و برده بود.روی نیمه ی باقی مونده براش نوشتم:

-شما توی اتاقت دو تا میز داری.به میز پذیرایی و برگه های من دست نزن! بذار توی همین جای عمومی کوچک، یک آرامش نسبی داشته باشم! می شه؟؟؟  Nima gi home !!


مطمئن بودم یک قهر اساسی می کنه و دیگه این طرفها پیداش نمیشه. اما از اونجایی که بچه های من کلا برای سورپرایز کردن من در هر زمینه ای زاده شدن، دیدم سرظهر وقت ناهار با یک دسته برگه ی سفید نواری پهن که خودش بریده بود رفت سمت پذیرایی.گفتم:

-نمی خوام برام برگه درست کنی. اونی که خودم گذاشتم رو برندار. اصلا اونجا نرو!

لبخند ملیحی زد و چیزکی گفت. بعدا که رفتم سراغ میز پذیرایی تا برگه ها رو پس بدم ، روی اولین برگه ی رویی اینو دیدم:

-آره. گمونم بشه! همزیستی مسالمت آمیز!

نظرات 4 + ارسال نظر
اعظم سه‌شنبه 6 آبان 1399 ساعت 13:13

آره ضرروری هست
اما باید همون ۱۸ سال گرفتش، هرچی بگذره سخت تر میشه

و ترس آور
جدی جدی می ترسم از ماشین های سواره ی توی خیابون
از خودم تعجب می کنم

اعظم سه‌شنبه 6 آبان 1399 ساعت 00:33

اوو، منو بگو فکر کردم، چه پیشنهاد داغ و تازه ای دادم:))))
من همینکه دیدم اومدم اینجا پیام دادم:)))
تاوقتی اسنپ هست، اصلا چرا خودت رانندگی کنی:)))
یا اصلا نیاز باشه یادش بگیری:)))

خیلی جدیده سریاله. تقصیر این کانالهاییه که من می خونم که بشدت اهل سریال دیدن هستن و فورا در موردش حرف می زنن

جدا رانندگی ضرورته. تا قبل از ترسم خیلی حسرت می خوردم براش. اما از وقتی ترس افتاده به جونم ، اصلا بهش فکر نمی کنم. اما همچنان معتقدم یاد داشتنش ضرورته.
از نوجوونی بارها بابا منو نشوند پشت فرمون. یاد می گرفتم و برای دفعه ی بعد فراموش می کردم.
چندسال پیشا که به خواست خودم آقای همسر منو برد برای آموزش... یاد که گرفتم و جدی شدم برای گرفتن گواهینامه، ترسو شدم و حتی از رانندگی بسیار محتاط و قانونمند آقای همسر ترسیدم. چقدر گفته باشم( نزنی به ماشین جلویی. بغلی الان میاد توی اینه. اقاهه رو زیر نگیری. خانومه رو نزنی...) خوبه؟؟
فکر کنم یه جوری یادم داد که بترسم و ماشینو برندارم ببرم ددر.

طوبی دوشنبه 5 آبان 1399 ساعت 06:27 https://40-years-mind.blogsky.com

سلام . از اون لبخندش بترسید . امان از اون لبخندش

سلام
من از خودشم می ترسم. چه برسه به خنده ش

اعظم یکشنبه 4 آبان 1399 ساعت 19:32

سلام
اومدم یه سریال پیشنهاد بدم
 سریال Emily in Paris(امیلی در پاریس)، یه سریال حال خوب کن، ده قسمتی.هر قسمت بین ۲۶ تا ۳۰ دقیقه
من بیکار بود، یه روزه دیدم
میگم یه سوال شما رانندگی هم می‌کنی؟
یکهو یاد اینکه یه پستی گفتین اسنپ گرفتین افتادم، فضولم نیستم

سلام. ای خدا بازم تعریف از امیلی در پاریس. هرجا میرم تعریفشه.
گذاشتمش تو برنامه م که دانلود کنم. دست به سریالم خوب شد تازگی
فعلا دارم میس میزل شگفت انگیزو می بینم. تازه شروع کردم.

من و رانندگی!!!
راستس چندسالیه که به شدت می ترسم ازش. قبل تر اینطوری نبودم. اما پنج شش سالیه که حتی کنار همسرم، از دیدن ماشین روبرویی می ترسم و چشمامو می بندم.مطمئنم یا الان می زنن بهمون. یا ما یکی رو زیر می گیریم. و بعید می دونم از این به بعدم دنبال رانندگی برم.
اسنپ هم بخاطر زوج و فرد بودن تهران و توی طرح بودن محدوده ی مورد نظرمونه. وگرنه که آقای همسر فی الفور آماده ی جانفشانی برای بردن من به هرجا که خواستم برمه. (دماغ پینوکیو دراز می شود!! )

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.