خب...
با بابا هم توی خواب دعوا م شد. چشم خودم روشن!!!( دعوا که نه. عصبانی بودم ازش)
هفته ی قبل بود. یه دستشویی کوچولوی نیم وجبی با کانتینر توی حیاط خونه شون ساخته بود و می گفت دیگه کسی داخل خونه نره دستشویی.از این سرویس استفاده کنه.
نصف آدم هم توی اون دستشویی بیرونی جا نمی شد. آتشفشان خشمم فوران کرد و غر غر کنان از خونه زدم بیرون توی خیابون و کلی آواره توی خیابون دیدم که کنار خیابون چادر زدن. دوست ، آشنا، فامیل. الحمدلله هیشکی جانمونده بود از خوشبختی خیابونی. همه آواره بودن توی چادرهای مسافرتی.
تعبیرش به قول حافظ: "تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود "هست. بعبارتی همه چی تقصیر دولته.
گرچه که دولت حافظ یعنی سعادت و خوشبختی و دولت ما یعنی...!!!
قشنگ دستشویی پنت هاوس ساخته توی معاش و زندگی مون.