پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

رویای صادقه

خب...

با بابا هم توی خواب دعوا م شد. چشم خودم روشن!!!( دعوا که نه. عصبانی بودم ازش)

هفته ی قبل بود. یه دستشویی کوچولوی نیم وجبی با کانتینر توی حیاط خونه شون ساخته بود و می گفت دیگه کسی داخل خونه نره دستشویی.از این سرویس استفاده کنه.

نصف آدم هم توی اون دستشویی بیرونی جا نمی شد. آتشفشان خشمم فوران کرد و غر غر کنان از خونه زدم بیرون توی خیابون و کلی آواره توی خیابون دیدم که کنار خیابون چادر زدن. دوست ، آشنا، فامیل. الحمدلله  هیشکی جانمونده بود از خوشبختی خیابونی. همه آواره بودن توی چادرهای مسافرتی.

تعبیرش  به قول حافظ: "تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود "هست.  بعبارتی همه چی تقصیر دولته.

گرچه که دولت حافظ یعنی سعادت و خوشبختی و دولت ما یعنی...!!!

قشنگ دستشویی  پنت هاوس ساخته توی معاش و زندگی مون.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.