پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

یه چیزایی که نمیشه گفتش

می گه: کاش مامانها یه دکمه داشتن که مامان بودن شون آف می شد.بعد بچه می تونست با مامانش مثل دوستش یا خواهرش حرف بزنه.یعنی هرچیزی می خواست بهش می گفت، مامانش هم ناراحت نمی شد. متوجه می شد شوخیه و چیزی نمی گفت!

موضوع اینه که گاهی چیزهایی به من میگه و با عنوان هایی منو  مورد خطاب قرار میده که تذکر می گیره: نگو. درست نیست. خوشم نمیاد. بچه نباید به مامانش اینو بگه. اصلا درست نیست. نمی خوام بشنوم، توهین آمیزه  و ...

چیزهایی که علیرغم بامزه بودن و خنده دار بودن و جالب بودن، از نظر من که مامان سختگیری هستم( به عقیده ی بچه ها) ، مناسب  گفتگوی بین مادر و بچه نیستن.

مثلا مامان رو با اسم یه حیوون با صفتی گوگولی خطاب کردن ، یا گفتن جملات و چیزهایی که شاید بین دو تا دوست همسال عیب نباشه اما حریم والد و بچه رو از بین می بره.

هر وقت هم از دهانش می پره فورا می گه: الان اونجاییه که باید مامانها دکمه ی آف می داشتن و مامان بودن شون خاموش می شد.

چی کنم از دست تو بچه ی عزیز که هم می خوام در دوستانگیهات غرق بشم هم می خوام متوجه حد و مرزها باشی ؟


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.