پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

شاد

رفتم اداره پست . شماره گرفتم و پاکت . آدرس نوشتم و درِ پاکت رو چسب زدم و منتظر موندم تا شماره م رو صدا بزنن. اومدم توی حیاط جلویی ساختمون تا از ازدحام فضای داخلی و بیم ویروس در امان باشم.

توی حیاط ، سه کنج دیوار، مامانی با دخترهشت نه ساله ش نشسته بود.ظاهرا گوشی مامانه وصل شد به شاد یا اپلیکشن دیگه ای و دخترک باید وویس می فرستاد برای معلمش. با تذکرهای مامانه و تلاشهای دخترک اینها رو می شنیدم:

-بگو دیگه. سلام کن. بعد اسم خودتو بگو. بعد بگو...

-سلام خانم ارجمند. من فلانی هستم. می خواستم...

-بگو دیگه... عه..چرا اینو فشار ندادی. صدات نرفت که.دوباره بگو

-سلام خانم ارجمند. من فلانی هستم .می خوام در مورد بیماری ها و کارهای نباید حرف بزنم

-اسکول..! باید بگی کارهایی که نباید انجام بدیم. دوباره بگو

-سلام خانم ارجمند. من فلانی هستم .می خوام در مورد بیماری ها وکارهایی که نباید انجام بدیم حرف بزنم.

-منگول...! چرا نگفتی و کارهایی که باید انجام بدیم. باید بگی کارهایی که نباید انجام بدیم و کارهایی که باید انجام بدیم.

-سلام خانم ارجمند. من فلانی هستم .می خوام در مورد بیماری ها وکارهایی که باید انجام بدیم و کارهایی که نباید انجام بدیم حرف بزنم. عه مامان باز اینو فشار ندادم. صدا نرفته.

-از بس که تو خنگی! اسکولی!

چندتا کوبید پشت کتف بچه و بگو بگو هاش بلندتر می شد و چندتا کلمه ی ناخوشایند به بچه گفت و دوباره گوشی رو گرفت جلوی دهان دخترک:

-سلام خانم ارجمند. خوبین؟ سلامت هستین؟ اگه سلامت نیستین امیدوارم سلامت بشین. من فلانی ام. می خوام...

دوباره ضربه هایی بین شونه های بچه و صدای عصبانی و تیز مادر:

چرا احوالپرسی می کنی؟ مگه خانوم خاله ته؟ چرا هی میگی سلامتی سلامتی؟

نظرات 3 + ارسال نظر
آرمناک . آرشا پنج‌شنبه 24 مهر 1399 ساعت 23:45

سلام ...
خب شاید یه چیزیهایی رو باید مادر و پدر باید یاد بدن ... یا باید در گفتگوهاشو ن با دیگری صحبت کرده باشن که بچه ها هم یاد بگیرن ...
مثال بزنم ...
یه دوستی داریم نمی دونم چطوریه که ...
تماس میگیره ... نه سلام و نه حرفی ...
میگه .. الو منم منم منم ...
میگم عزیزم .. عشقم مگر پشت در حیاطی .. یا گفتم کیه ...
بچه ش جالبتره ...
تماس میگیرم. بابا ش گوشی رو جواب نمیده ... بچه ش گوشی رو جواب میده ...
الو کیه ...
اون بابا ... این بچه ...
زیاد سخت نگیریم ...
بچه های این روز هابا بچه های روزهای قدیم فرق می کنن ..
مادرها که این روزها خدا بهشون صبر و سلامتی و استقامت و تن درستی و خیر و برکت وبده ... شاه مادرن ...همه رو حفظ کنه خدای مهربون ....
این گلها هم خدمت مادر مهربون . خواهر مهربون . خودم ...
این قدر این بچه مون هم اذیت نکن ..

سلام
همه اینها هست و نیست.
خیلی چیزها دخیله در بهبود ارتباطات اجتماعی.
اما آموزش والدین به بچه در اولویته.چون اولین منبع آموزشی بچه والدینش هستن.

Baran یکشنبه 20 مهر 1399 ساعت 22:58 https://haftaflakblue.blogsky.com/

الهی بمیرم
چه دختر بانمکی

طوبی یکشنبه 20 مهر 1399 ساعت 20:54 https://40-years-mind.blogsky.com

خداااا. من موندم چرا بعضی ها اصرار دارند مادر پدر شند. خوب بابا گربه که نیستین . تازه همون گربه هم تا سن بلوغ باید ببنید چه نگه داری از بچه هاش می کنه . البته من که اینا رو می گم حکایت دیکته ننوشته است . گرچه از اولش هم می دونستم مادر خوبی نمی شم . چی بگم تو این خاک پر هنر همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید . شما خودتون رو ناراحت نکنید البته . نسل خیلی عوض شده و اطلاعات والدین به نسبت مثلا دوره ما بالا رفته یک تحفه هایی هم اینطوری درمیان البته .

اعصاب مادرها هم به فنا رفته البته. این وجه رو هم در نظر بگیریم که یک مادر، هم مادره، هم همسر، هم مدیر خونه. مسلما برای دلخوش کنی نیومده بود اداره پست. کار ضروری یی داشته که به عهده ی ایشون بوده نه شوهرش. در کنار همه ی اینها بیاد معلم هم باشه. رابط معلم و شاگرد هم باشه.اونم با یک گوشی. ( و چی بهتر از گوشی مامان)
ترکیب همه ی اینها واقعا سخته.
کار مادره درست نیست.اما دور از انتظار هم نیست.

و مساله ی دیگه کم کاری بعضی معلمها در تدریسه که بار بیشتری به مادرها تحمیل می کنه.مخصوصا مادری که خودش سواد و دانش کافی برای درس دادن نداره.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.