پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

اسم تمام مردهای تهران علیرضاست

علیرضا و پریسا زن و شوهری معمولی و حتی رقت انگیزند. یکی کچل و کوتاه است و دیگری دراز با صورت و چشمانی موشی( عین تشبیهات کتاب).

راویِ غالب پریساست اما از جایی به بعد متوجه می شویم که نویسنده دست و پای پریسا نیز مثل عروسک نخی حرکت می دهد و حرف توی دهانش می گذارد.

زن و مردی که پس از دو سال( کمتر یا بیشتر) متوجه می شوند دیگر حالشان با هم خوب نیست، طرف مقابل شان کلی عیب و ایراد بیرونی و درونی دارد اما تلاشی برای بهبود اوضاع مالی و عاطفی مشترک شان نمی کنند و سرشان به بازیچه های رایج عصر مدرن گرم است( فیلم دیدن با لپ تاپ و خوابیدن ). پریسا از جایی عصیان می کند. عصیانی که درونی ست اما خواننده را بد نمی آید اگر در عالم واقع نیز می شد چنین اختیاراتی بر کائنات داشت، پس همراه و همگام پریسا تکثیرهای او از علیرضاهای مورد علاقه و باب میلش را دنبال می کند.تا جایی که متوجه می شود علیرضا نیز همین قدرت را داراست. از اینجا به بعد تعادل میان پریساها و علیرضاهای تکثیرشده، عالم مغشوش و پریشان امروزی را پیش روی خواننده می گذارد.

یک طرفه نرفتن نویسنده در ایجاد تغییرات در نسخه های تکثیرشده، امتیاز مثبتی برای جهان داستانی این قصه است. اگر پریسا قادر به تکثیر و اعمال تغییر در ظاهر و شغل و درآمد و ویژگی های درونی علیرضاهاست، چرا این حق را برای علیرضا قائل نباشیم؟ توازن و تعادلی که در واقع نظام ساختار داستان را درهم می شکند و از این جا به بعد درمی یابیم چرا اسم همه ی مردهای تهران علیرضاست.نه تنها اسم همه مردهای تهران علیرضاست بلکه اسم همه ی مردهای ایران و نیز اسم همه ی مردهای دنیا علیرضاست. ( علیرضاهای کارمند، علیرضاهای راننده تاکسی، علیرضاهای دکتر، علیرضاهای مهندس، علیرضاهای کارگر و ...). وقتی ظاهر گوشت و استخوانی همه ی مردها یکی ست. وقتی همه مزه ی دو قورمه سبزی با دو دستپخت متفاوت را از هم تشخیص می دهند، وقتی همه طعم و ویژگی های همه ی پریساهای دنیا را دوست دارند، چه فرقی دارد اسم و رسم و رنگ پوست و ملیت و نژادشان چیست. اسم همه شان علیرضاست.

اینکه با هر تغییری که پریسا و علیرضا در نسخه های تکثیر شده آرزو می کنند سبب ایجاد زیبایی روی ظاهر خودشان هم می شود، نکته ی قابل تاملی ست. (جمله می آید نداها را صدا ) .

کمال گرایی فریبی ست که آدمی را تا چاه اضمحلال در خود فرومی کشد.آنقدر توقع از خویش و اطراف را بالا می برد که دیگر هیچ چیزی اسباب رضایت آدمی را فراهم نمی کند و او را تنها در ورطه ی تاریک سرخوردگی و پریشانی رها می کند. و تمام نسخه های ارتقا یافته و اصلاح شده از در دشمنی با یکدیگر درآمده و یکدیگر را تکه پاره می کنند.

اسم تمام مردهای تهران علیرضاست

علیرضا محمودی ایرانمهر

نشرچشمه

-بسیار خوش خوان و روان بود. چند ساعته تمام شد.نه از باب سهل و آسان یابی.بلکه از فرط کشش و جستجو برای ادامه ی روایت.

-زبان روایت محاوره ست.

-پریسا منم، علیرضا تویی. خود خود آدمی در شخصیت های قصه عریان اند. بی هیچ بزک و رتوش و فتوشاپی.

-تمایل به تغییر دیگری و ساختن یک آدم نو از شریک عاطفی، در اثر تاریکی رابطه های آسیب دیده به خیال پریسا راه پیدا کرده.

-اگر ما هم قادر به تکثیر بودیم، چند تا علیرضا برای خودمان می ساختیم؟ چندتا پریسا از نسخه ی اصلی ما ساخته بودند؟

-سوال وحشتناکی که هم در کتاب مطرح شد.هم ذهن خواننده رد درگیر خواهد کرد: از کجا معلوم که ما نسخه ی اصل هستیم و تکثیر شده ی خیال آدم های دیگر نیستیم؟ و کسی ما را با تغییرات دلخواهش آرزو نکرده؟

-انسان تخیل خداوند است. ( ابن عربی) قرن چهارم.

 




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.