پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

آمیخته به طعم ادویه ها

از علایق شدیدم عشق به انواع ادویه هاست. دلم می خواد ادویه های سراسر دنیا رو تست کنم توی غذا. فعلا محدوده ی عملم ترکیه تا پاکستانه. که تقریبا هر دوش رو خواهرک برام آورده. همجواری استان آبا اجدادی مون با پاکستان باعث شده تندی و تیزی ادویه ها رو دوست داشته باشم و هرجا رد و نشانی از ادویه های جنوب شرق می بینم خواهانش بشم و به دستش بیارم. قدیم ترها ادویه های تند پاکستانی و بلوچی رو فقط مسافرهایی که از دیار جنوب می اومدن برای مامان می آوردن و اونم با دقت میلی میکرونی بین مون تقسیم می کرد! آچار و کاری تند و کشک زرد زابلی... از اون چیزهایی بود که چندسال یکبار سهم من بود ار سر و سوغات اقوام و ...

توی این سالها دیگه اون سیستم انحصاری به حول و قوه ی الهی برچیده شده و من تموم ادویه های جنوبی رو از جمعه بازار گنبد می خریدم. فروشنده یک مرد غیرسیستانی بود. فکر کن از یک غیرهمزبان، خواص و مختصات آچارزابلی رو بشنوی و کلی به به  و چه چه کنه برات و ترغیبت کنه به خریدن. غافل از اینکه تو با این ادویه ها بزرگ شدی. بین تموم ادویه فروش های جمعه بازار از همین یک نفر خرید می کردم چون از سالها پیش دیده بودم که فلفل سیاه رو با آسیاب دستی  سنگی می سابه و دورتا دور سنگهای گرد، فلفل پودر شده ریخته. همین چشمه ی مشتری جذب کن باعث شد من پابند این بساط بشم و هیچ وقت از جای دیگه خرید نکنم. تا این سال بلا و نکبت که هم سفر کلا از برنامه ی زندگی مون حدف شد هم بساط بازارهای هفتگی کن فیکون شد.

خب...آدمِ بیمار ادویه بیکار نمیشینه. یک جای دیگه رو برای خرید پیدا کردم.

تنوع ادویه های  مرد جمعه بازاری به قدری زیاد بود که ده دقیقه زل می زدم به اسم ها و ترکیب های چشم نوازشون. اغلب ادویه های جنوبیش به روش ابتدایی ساییده شده بود و بیشتر کف مال به نظر می اومد.( توی  کف دست پودر شده بود)تخم گوجه و گشنیز، پر های فلفل قرمز و برگ بو و شوید و ...، طوری دلبری می کرد که از تموم ادویه ها با اسم های غریبش می خریدم.

کاری سبز- کاری گوجه تند- کاری سبزیجات- کاری خورشی- کاری آبگوشتی- کاری ماهی و مرغ سرخ کردنی- کاری مرغ خوشی- کاری جوجه کباب- و ده ها اسم دیگه که به تنهایی آدم رو می کشت.

آخرین باری که خرید کردم و بعدش دیگه دستم کوتاه شد از رفتن به دیار و جمعه بازار، مرد تازه بساطش رو پهن کرده بود. هنوز کیسه های ادویه رو نچیده بود.یکی یکی در کیسه ها رو باز می کرد و تابلوی کاغذی دستی رو فرو می کرد روی ادویه ها. قبل از من مشتری دیگری پا به پا می کرد تا ادویه بخره. برای مرد چند نوع ادویه کشید و وزن کرد و منگنه زد و داد دستش. چشمم رفت به ادویه های ( قورمه سبزی و قیمه) .پرسیدم:

فرقشون چیه؟ گفت: طعم غذا رو قوی تر می کنه. خیلی خوبن. حتما ببر. دیدم که مرد مشتری از ادویه قورمه سبزی برده بود و با اصرار از طعمش مطمئن شده بود. خواستم برام از هردو  ادویه بذاره. فروشنده ادویه قورمه سبزی رو از کیسه، داخل بسته نایلونی ریخت و منگه کرد و گذاشت کنار. ازش خواسته بودم اسم ادویه ها رو با ماژیک روی بسته ها بنویسه که بعدا قاطی نکنم. ماژیک رو برداشت و نوشت: قیمه. گفتم این قورمه سبزی بود. گفت:

-نه. اسمها رو اشتباهی گذاشته بودم. بعد کاغذ دست نویس قیمه و قورمه سبزی رو روی کیسه ها جابجا کرد و با خیال راحت از ادویه ای که تا چند لحظه پیش قیمه بود، برام کشید و روش نوشت قورمه سبزی.

فکرم پیش مشتری یی بود که با خیال راحت ادویه قورمه سبزی برده بود و منی که دوتا ادویه جدید داشتم و مطمئن نبودم کدوم به کدومه.

حتی اگه جمعه بازار جمع نمی شد؛ باز هم از همون بساط ادویه می خریدم و بازهم به اشتباه اسم ها اهمیتی نمی دادم و باز هم غذاهام رو به بو و جادوی ادویه های جنوب شرقی آغشته می کردم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.