پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

هیششششششش!! یا به قول فرنگی ها :هاش هاش!!

جلز ولز کردن و سر و صداکردن و دادار دودور کردن و آی بیایین من از همه چی خبر دارم و شماها هنوز خنگین و نادانین... از ویژگی های انکار نشدنی جوانیه.

استادم می گفت: نخود لوبیای غذا تا وقتی نپخته و غذا قوام نیومده، هی از جوشش آب می خوره به دیواره های قابلمه و سرو صدا می کنه.

خوب که پخت، از شورو هیاهو می افته و در سکوتی از پختگی فرو میره. و حالاست که غذا باب دندان میشه .

خلاصه که :  ای که پنجاه رفت و هنوز درحال سرو صدا و داد و هوار برای دیده شدنی، معلومه نپختی هنوز.


قال پروانه: از این به بعدم دیگه نخواهی پخت ننه جان. خوش باش! همی طو جلز ولز کن.


مولوی بیتی در همین  مضمون داره. سالهای دور جایی یادداشتش کردم. نمی دونم کجا.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.