پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

شورزندگی

( من روز به روز بیشتر به این نتیجه می رسم که ما نباید خدا را در این دنیا قضاوت کنیم. این دنیایی که ما می بینیم نقشه ای است که درست اجرا نشده. مثلا هنرمندی را که نقاشی ناقصی کرده و آدم دوستش داره چطور می تونه ملامتش کنه؟ نمی تونه انتقاد بکنه و خاموش می مونه به انتظار اینکه اثر بهتری به وجود بیاره. شکی نیست که این دنیا در یکی از اون روزهای بی هنری اش درست شده.بدون شک هنرمند هنگام خلق آن وسایل کافی در اختیار نداشته )


شور زندگی

ایروینگ استون

ترجمه: محمدعلی اسلامی ندوشن


دارم (شورزندگی) که روایت زندگی  ونسان ونگوگ هست رو گوش میدم. روی کاست ضبط شده و کیفیت خوبی نداره.اما خوانشش خوبه. عالم و آدم از عشق من به تابلوی شب پرستاره ی ونگوگ خبر دارن. امروز به جایی رسید که داشت لحظات خلق تابلوی تراس کافه در شب  رو که  آسمونش شبیه شب پرستاره ست روایت می کرد. مثل آدمی که داره در مورد جایی بسیار آشنا خاطره ای رو می شنوه، کیف کردم از شنیدنش.

کلا  ونگوگ رو بخاطر رنگهای تند و زنده ی تابلوهاش دوست دارم. و امروز شنیدم که بعد از کلی مرارت و تمرین و مشق کردن به این موضوع رسیده که رنگ های تیره  اروپایی رو رها کنه و از ترکیب های تند و زنده استفاده کنه که البته این نوآوری  امپرسیونیم ها مورد ملامت نقاشان عصر خودش بوده.


-خانواده ونگوگ از طرف پدری و مادری از ثروتمندان بنام هلند بودند و کارشون نقاشی و فروختن آثار هنری گراوُر ( همون کپی خودمون) بوده. به نظر میاد تنها فرد آواره و بی شغل و بی درآمد این خاندان، ونسان عزیز ما بوده.

-در خاندان ونگوگ کلی آدم هست که اسمش (ونسان) هست. و همه ونسان ونگوگ هستن. یاد اسمهای پربسامد خودمون افتادم که در یک خانواده مثلا ده تا نوه داریم به اسم علی یا زهرا و فاطمه بعد برای اینکه قاطی نشتن با هم و بشه تشخیص شون داد هر کدوم  رو با اسم دومی که سانتی مانتال هم هست صدا می کنن.


نظرات 1 + ارسال نظر
سمیه سه‌شنبه 28 مرداد 1399 ساعت 09:25

جالبه من این کتاب تازه خوندم ولی جمله بالا رو یادم نمیاد و به شدت باهاش موافقم چرااااااا اصلن یادم نمونده
و اعتراف می کنم هیچی از زیبایی تابلوهای ونگوگ نمی درکم

این جمله رو رولن، پستچی شهر آرل به ونگوگ میگه. شهری که گرمه و رنگهای تندش باعث میشه ونگوگ نقاشی های خوش آب و رنگش رو اونجا بکشه.
برای من تابلوهایی که از طبیعت کشیده و رنگهای تند و تیز داره جالبن. بقیه ی نقاشی هاش نه.
شب پرستاره ش رو عاشقمممممممممممممممممممم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.