پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

بهاره

به اسم بهاره می شناختمش. بهاره ی ... . هنوزم وقتی می خوام در موردش فکر کنم توی ذهنم با همون اسم  توی ذهنم می چرخه. دوستی مجازی خوبی یا بدیش اینه که همون اسمی که برای شناسایی خودت انتخاب کردی باعث میشه بعد ها دیگران گمت کنن و نتونن توی دنیایی که دیگه از علنی کردن اسم و رسم واقعیت نمی ترسی، پیدات کنن.

از بختیاری منه که این دوسه تا کتاب، باعث شدن دوستهای قدیم و جدید پیدام کنن و دلم باغ باغ بشکفه از ارتباط های مجدد که بعضی هاش حتی بعد از سی ساله.

می دونستم بهاره معلمه. دوتا دختر داره. عاشق آشپزیه.یکبار هم در مورد متنی که در مورد شاگرد نابیناش نوشته بود با هم حرف زدیم. ارتباط مون توی محدوده ی همون سایت بود.

پارسال پیدام کرد. نشونی داد و فورا شناختمش.با اینکه اسم و رسمش رو می دونم اما هنوزم برام بهاره ست. دوره های باحال و حرفه ای شیرینی پزی داره و چیزهایی که توی استوریهاش می بینم نشون میده حسابی به کارش وارده. برنامه داشتم شیرینی عید امسالم رو بهش سفارش بدم.حرف هم زدیم. اما با رفتن مامان همه چی به هم خورد.

چند وقتیه که استوری های خوش آب و رنگش دردناک و دلگیره.مادرش رفته. دلم ریش ریش میشه که می بینم و نمی تونم کاری براش بکنم. یادم نمیاد که توی روزها و هفته های اول مصیبت کی و چی و چطوری آرومم می کرد که الان من هم همونها رو برای او و دوست دیگرم که سوگواره انجام بدم.

الان می فهمم که وقتی دوست و آشنای مجازی بهم می گفتن با پستهام دلشون خون می شد و گریه می کردن یعنی چی.

مادرو پدرها طوری زود تموم میشن که نمیدونی چیکار کنی. برای بهاره، برای خودم، برای همه ی اونایی که مامان و باباشون رفته، صبوری و آرامش آرزو می کنم. گرچه که آرزوی دیریابیه و حالا حالاها به دست نمیاد.


نظرات 1 + ارسال نظر
یک مرد یکشنبه 26 مرداد 1399 ساعت 22:09 http://Whiteshadow.blogsky.com

خدا همه رفتگان رو بیامرزه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.