پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

بیهودگی

انگار دارم به یک آدم شنیداری تبدیل می شوم.یک چیزی شبیه همان شنونده. پای اجاق گاز که این روزها کلی وقت پایش صرف می شود که چیزی مربا و مارمالاد شود یا سرخ ، هندزفری توی گوشم است و گاهی یکی از گوشی ها افتاده روی گردنم تا صدای محیط را  وقتی کسی باهام حرف می زند ، بشنوم .

سالهای سال است که موقع کار کردن توی آشپزخانه، صدای موسیقی از وسایل مختلفم بلند است. یک وقتی اسپیکر بود. یک وقتی تبلتم و ...

در ماه های اخیر که اهلی کتاب های صوتی شده ام، دست و دلم برای خواندن کتاب نمی لرزد. حتی تا چند صفحه کاغذی یا پی دی اف می خوانم خوابم می گیرد و رشته ی ماجرا از دستم در می رود.آن عادت صبح ها فلان ساعت و صفحه، عصرها و نیمه شبها فلان ساعت و صفحه، جایش را داده به تراک های صوتی که زمان بندی شان با کارهای  خانگی ام شده سرگرمی جدیدم.

توی یگ بیهودگی غریب شناورم. از طرفی دلم می خواهد هزار تا کار بکنم. گلدوزی مثلا. یاد دادن ساختن چیزی با خمیر چینی به پسرک و انگشت گذاشتن روی دست ورزی در این روزهای بی تحرکی، رنگ زدن چوب و تخته و ساختن چیزی چشم نواز، خیاطی کردن یا هرکاری که نشانی از خلقت و آفرینش در آن باشد.اما هرکدام که راه به فکرم باز کند، با مهاجمی قوی مواجه می شود: ( حالا نجام هم دادی... که چی؟ )

حتی نوشتن بقیه ی قصه هم شامل همین برخورد بی رحمانه شده.

نه اینکه ربطش بدهم به افسردگی و بی انگیزگی و این چیزها. بیشتر ضرورتی برای انجام دادن شان نمی بینم. مثل اینکه آردهایت را بیخته و الکت را آویخته باشی و بیشتر از این تکلیف ازت ساقط شده باشد و ضرورتی نباشد برای ادامه دادن کاری و برنامه ای.


زیاد می خوابم. اپلیکیشن های توی گوشی حوصله ام را سر می برد. انگار هیچ کسی برای حرف زدن نیست. که البته نیست. بیهودگی در تمامی ابعادش ، سوراخ سمبه های روتین زندگی ام را تسخیر کرده.



نظرات 5 + ارسال نظر
اعظم چهارشنبه 29 مرداد 1399 ساعت 00:05

وسوسه نشدین؟

چرا راستش. ولی هی خودمو می زنم به کوچه علی چپ

اعظم یکشنبه 26 مرداد 1399 ساعت 21:15

من ندیده بودم این قیمتا
تنها نشری که این قیمتا فضایی داشت کارنامه بود که زیر ۱۵۰ صفحه رو بین ۵۰ تا ۶۰ میزد
اما عموم نشرها هنوز به این سطح تو زمستون نرسیده بودن
الان گرون ترین نشرها
کارنامه، چشمه، نشرنو هستن

فکر کنم الان همه گرونن. بهرحال کتاب هم یه کالاست. چرا گرونش نکنن؟
پس می کنن

اعظم شنبه 25 مرداد 1399 ساعت 02:09

نیستی آرام ۵۰۱ صفحه، ققنوس هم دیگه حوالی صفحه ای ۱۳۷ تومن میزنه
کلا دیگه دغدغه هیچکی کتابخونی ملت نیست
نه ناشر نه ارشاد نه کلا دولت
به قول دوستی دیگه باید خودمون رو برای ۱۰۰ صفحه ۴۰هزارتومن آماده کنیم

من زمستون کتابی رو از یک نشر تازه تاسیس 50 تومن دیدم.صد و ده صفحه ست. نگرفتم.

اعظم چهارشنبه 22 مرداد 1399 ساعت 21:46

عاشقتم
چقدر درد ‌می‌کشید
من که نمیتونم
بیمارم
دیگه همه قبول کردن
نیستی آرام و بازگشت ماهی های پرنده رو گرفتم
امیدوارم خوب باشن
اولی ۶۸ دومی ۶۵، بیست درصد که چیزی کم نمیشه
لطف کرد هر دو رو با یه کارت ملی حساب کردن

نیستی آرام مگه چند صفحه ست؟؟ اتفاقا تو لیستم هست
دومی رو نشنیدم اسمشو

اعظم سه‌شنبه 21 مرداد 1399 ساعت 15:09

صوتی هم کتابخونی حساب میشه
خریدای تابستانه‌ی کتاب چیا هست؟

منو وسوسه نکن اعظم جان.
این بار قصد خرید ندارم. ندارم. ندارم. اما هربار با دیدن پوستر ِطرح تابستانه، شیطان می خزه زیر پوستم و میگه لیستت رو بردار و به آموت و پاراگراف سفارش بده.
منو وسوسه نکن. یه عالمه کتاب دارم که نخوندم و همه جای خونه رو گرفته.

دیروز خوشحال بودم که تا بیستم مرداد وقت بود و تموم شد و رفت. اما دیدم تازه از هجدهم شروع میشه و تا سی ام هست. و من باید تا سی ام با وسوسه ی درونم بجنگم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.