به طرز مرگ آلودی مدام می خوابم. ساعتهای طولانی. و دلم نمی خواد از تخت و بالشم کنده بشم. دلم می خواد تا آخر دنیا توی همون فضای امن بمونم و چشمم به هیچ جای دنیا نیفته. تقصیر چی بندازم این همه خواب آلودگی رو؟ قرص ها که هزار ساله اثر خواب آوریش محو شده. خستگی هم معنا نداره.کارشاقی نمی کنم که خسته بشم. افسرده ام؟ خب هستم. قبلا هم بودم. اما این همه خواب؟
مربوط به تیروئیده؟ چربی؟ کبد؟ یه چیز جدید؟
شب ها هم تقریبا زود می خوابم. یک نیمه شب دیگه برام زنگ هشداره. به محض نزدیک شدن به ساعت یک، خوابم.
پنج صبح بیدار میشم. تا هشت و نیم یا ده صبح بیدارم. و بعدش خواب و خواب و خواب. دو سه ساعتی صرف ناهار و ... و دوباره خواب.
خواب دیدن هام همچنان ادامه داره.اما اتفاق جدید اینه که یادم نمی مونه. گاهی یک نمای کلی و محو ازشون توی ذهنم می مونه. برای این یکی خیلی دلم می سوزه. خوابهام رو دوست دارم.