پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خوش خوراک

مدتیه خوراکی ها و خوشمزه جات رو تقسیم می کنم، سهم هرکسی رو میدم دستش ببره توی اتاقش. چون که  هرکی هرچی می خورد می انداخت گردن  اون یکی و فریاد و فغان( من فلان بیسکوییت و ویفر و شکلات رو نخوردم، نچشیدم و دلم مونده روش و چشمم دنبالشه) به هوا بود.

حالا...الان یکی شون دوساعته بی وقفه همه رو می خوره و تموم می کنه و اون یکی در خلال روزهای متمادی هروقت میلش کشید نوش جان می کنه.

من هم گاهی خبط و خطا می کنم و یک بسته بیسکوییت یا شکلات تلخ میذارم توی فر اجاق گاز ، ماکرو ویو یا سبد نون ، ( فقط تنوع جاسازهامو) که گاهی بیارم با چای همسرانه بخوریم. گاهی!!!

خدا میدونه تا حالا فقط سه بار دستم به خوشمزه جات رسیده. هربار رفتم دیدم جا تره و بچه نیست.

سه هفته قبل پنج عدد بیسکوییت کرم دار ساقه طلایی( ببین ساقه طلایی که هیشکی نمی خوردش) توی یک ظرف پنهان کردم زیر سررسیدهایی که روی میزیه که موقع تایپ کردن نزدیکش می شینم. ازش چیزی نخورده بودم. الان که نشستم پای لپ تاپ دیدم ظرف صورتیِ خالی از زیر سررسیدها اومده بیرون. و البته که خالی بود.

به فرد مورد نظر نگاه کردم و گفتم:

-اینم پیدا کردی؟

-گفت چی؟ من نبودم. اصلا وقتی نمی خوریش چرا می ذاریش اونجا که آدم ببینه و دلش بخواد بخوره.

*


روزی میام و بهتون میگم که نصف من و پدرشم خورده و خلاص!!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.