پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

سیستری

یه چیزهایی رو بهش میگم و اضافه می کنم:

-چیزهایی هست که آدم نمی توانه برای هیچ کسی بگه. برای هیچ کس. جز همونی که باید بشنوه. چون علاوه بر حس بدی که به آدم میده، فهمیده هم نمیشه. اما وقتی اونی که باید ، مخاطبت هست، راحت، بی دغدغهف بی سانسور، بی ملاحظه می تونی بهش بگی که کجا از موقعیتی که توش بودی بدت اومده، کجا متنفر بودی، کجا دلت شکسته، کجا گریه ت دراومده، کجا حس بی کسی کردی، کجا دلت خواسته دیگه نری و نیای.

و مخاطبت بی اون که بغلت کنه، دستت رو بگیره یا هرچی، فقط نگاه کنه و با سر تایید کنه و نم اشک ته چشماش بگن که اون هم همین طور. اونم همین طور. اونم همین طور.


چرا ما بلد نشدیم همو بغل کنیم و نوازش کنیم، جز وسط ضجه زدن و فریاد زدن های هفته ی اولی که مصیبت باریده؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.