در مرحله ی انتخاب عشق و دلی که سالها مهر ورزیده و سرسپردن به وضعیت تقدیری و اجباری ام. دست و دلم پیش نمیره. گذاشتم بمونه تا خودش منو بکشونه وسط ماجرا.
یعنی اون جنگ و جدال خودم و اونها رو بذارم کنار و برای خودم نگه دارم فقط. و یهو دیوونه بشم و بگم، مثلا شب قبل بچه ی دومش ، سرخک گرفت.یا ختنه سوریش بود. یا...
فعلا بماند.
*
حرفهای مامان همیشه آمیخته به ضرب المثلهایی بود که گاهی خنده دار بود و گاهی منشوری. البت منشوری ها رو وقتی ماها همه مون بزرگ بودیم می گفت.
مثلا عنوان همین پست برمی گرده به ضرب المثل معروف مامان:
سر پل و خر بگیری؟
خربگیری حالت مصدری داره. یعنی خرگرفتن سر پل.
حالا ( گرفتن) معنای کنایی داره و منشوریه یا همون گرفتن و مثلا خریدن و اینطور چیزهاست، نمی دونم. فقط در مواقعی استعمال ( چه واژه ی ثقیلی برای این موقعیت!! ) میشه که در مکان و زمان نامناسب چیزی از کسی بخوای.
به نظرم باید روی یه پروژه کار کنم و فقط ضرب المثلهای مامانم رو واکاوی و تحلیل و تفسیر کنم.بس که در موقعیت های دقیق و مناسب استفاده می کرد و ماها قاه قاه می خندیدیم!
پ ن :
بخش دوم حرفهام هیچچچچچچچچچچچچچچ ربطی به بخش اول نداره. نمی دونم چرا موقع نوشتن اون پل رو با این پل قاطی کردم