دوست نویسنده ای عکس یه دیوار نوشته گذاشته که روش نوشته ( به چی دلت خوشه؟ )
خیلی وقته که می خوام درگیر تاریکی نباشم. خبرهای بد رو ندیده و نشنیده بگیرم و از روی اخبار مرگ و میر بگذرم. تلاش می کنم به هجوم نکبتی که دامنگیرمون شده بی محلی کنم. می خوام حال و احوالم از اینی که هست بدتر نشه.
اما هرجا رو باز می کنی ده تا خبر از آمار مرگ و میر کروناداره، چندتا دخترکشی و زن کشی و ناموس کشیِ گل درشت از شمال تا مرکز وجنوب داره ، حرف از گرونی سکه و تخم مرغ و ماکارونی داره. عکس زن و مرد و بچه های حلق آویز شده از فشار فقر داره .
دل آدم به اینا خوش باشه؟
هرچه هم سعی کنم عکسهای خوش رنگ و لعاب و شعر و متن و آهنگهای عاشقانه و حال خوب کن بذارم اینجا ، اون پوچی و تهی بودن از امید و خوش بینی به فردا ، قدرتش بیشتره.
حیرونم که آدمیزاد چه تاب و طاقتی داره که توی هر دوره ی تاریخی ، بار اینهمه بلا و مصیبت رو از جنگ و طاعون و وبا و کشتار و قتل عام و سیل و زلزله و فقر و ظلم و تباهی می کشه و رنج می بره و آسیب می بینه و باز همچنان به بقای نسل و تولید مثل ادامه میده.
البته عقلانی تر اینه که اسم دیگه ی این فرایند ، حماقت باشه نه تاب و طاقت.
دوست عزیز!
خلقیدی و تو زرد از آب دراومد و رها کردی و رفتی سی خودت .
نگو نه که خعععلی تابلوئه !
آخ آخ نگید دست رو دلم نزارید که خونه این قسمت بقای نسل و تولید مثلش هیچ رقمه تو کت من نمیره یعنی بدبختی و بیچاره گی از سروروش می باره ها ولی ول کن این قسمت بقای نسل نیست
چی بگم