پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

نسل اژدها

1

سریال  دیدن ما از اون اتفاقات و رخدادهاییه که مثل دمیده شدن صور اسرافیل ممکنه فقط یکبار در تاریخ عالم بشریت رخ بده. منظورم سریال های ماه رمضون و عید و اینا نیست. اونا رو که تا تیتراژ آخر و با تشکر از خانواده ی محترم رجبی می بینیم... سریال های خانگی و خارجکی رو میگم.

پیکی بلایندرز رو به لطف دوست نازنینی دریافت کردم و نشستم که با آقای همسر ببینیم. خیلی وقته که  پسرها توی اتاق خودشون هستن و کاری به ما ندارن که ببینن زنده ایم، نیستیم، دلمون براشون تنگ میشه، نمیشه. به همین دلیل فکر کردم خب از این خالی بودن خونه!! ولو در محدوده ی هال و پذیرایی استفاده ی مفید بکنیم!

تا فلش رو وصل کردم و تیتراژ سریال اومد پسرک از اتاقش دراومد  و نگاه کرد به صفحه ی تلویزیون و  با صدایی پر از هیجان  ناشی از مچ گیری گفت:

-می خواهین اینو نگاه کنین؟ چشمم روشن. می دونین از همون اولش داره؟ جامعه ی اسلامی ما به کجا می رود؟ سقوط ارزش ها تا به کجا؟

گفتم:

-چی داره؟

گفت:

-یعنی تو نمیدونی؟ دارم میگم از همون اولش داره. نگاه نکنین! اینجا خانواده نشسته.

گفتم:

-داره که داره. تو از کجا میدونی؟ کجا دیدیش؟ چشم من روشن با این بچه بزرگ کردنم!


*

2

گفتم سرگیجه دارم. صدای اون تلویزیون رو کم کن. سرم میره برای خودش. بدتر میشم.

گفت تو که همیشه سرگیجه داری. دونت اور تینک.

گفتم چی؟ منظورت چی بود؟ یعنی چی؟

گفت یعنی اصلا بهش فکر نکن. واقعا معنیش رو نمی دونستی؟

گفتم می دونستم.شنیدنش از تو عجیب بود.

کمی چرخید و شنیدم که داره میگه دونت اور تینک. یو نو می . جاست فالو می. دونت اور تینک.

گفتم پارسااااااااااااااااااا تو اینو از کجا یاد گرفتی؟

گفت فکر کردم از هون اول متوجه شدی که گفتی از من بعیده. بابا خیلی دیر می گیری ها!



کی این آزمون رو میدن تموم میشه بره،  من نتش  رو قطع کنم!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.