پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

سیخونک 3

بخشی از کتاب زمین انسانها

آنتوان دوسنت اگزوپری


(فقط کمال با من سخن می گوید و پذیرایی می کند.تعارف می کند:

خیمه و شتران من و زنها و برده های من همه پیشکش تو.)



خدا جان..خودت منو ببخش. ولی فکرم رفت به جاهای نابجا.

چشم رنگی ها و موبور ها و سفیدپوستهایی که در قبایل بدوی  بادیه نشین و نسل های بعدی شون و الانه در کشورهایی که ما انتظار چشم مشکی و پوشت و موی تیره ازشون داریم، آیا می تونه ماحصل همین تعارف ها باشه؟  ها؟



توضیح:

اگزوپری هوانورد پُست بود . گاهی  هواپیماهای هوانوردها بین راه خراب می شد.سقوط می کرد، سوخت تمام می کرد یا به هردلیلی به زمین می نشست. اگه گیر جنگجوها می افتادن که فورا کشته می شدند.اما اگه بخت باهاشون یار بود، قبایل صحرا نشین پیداشون می کردن و ازشون پذیرایی می کردند و با آذوقه و آب و شتر می فرستادنشون برن.


خب تا همینجا کتاب و خلق و خالق رو به چالش کشیدیم. بسه دیگه.

العفو! العفو! العفو!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.