پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خون خواهی

خونخواهی شکلی از روایت جنگ است. روایتی که با در هم تنیدن قصه ی هرکدام از شخصیت های داستان، شکل می گیرد. زندگی طرفین جنگ نیز در هم تنیده شده. ایرانی و عراقی با هم درآمیخته اند تا نتوانی آدمها را سیاه و سفید مطلق ببینی. از هر طرف که نگاه کنی رشته ی وصلی میان آدمهاست که مانع می شود انگ (دشمن) بزنی به آنها. از طرفی دشمنی میان آدمهایی وجود دارد که از قضا همخون و هم شکل و همزاد هستند.

عمه( عذرا)  و دایی (آقا) ، عراق و ایرانند. استعاره ای از جهان وطنی بودن انسان و یکی بودن هستی و بی معنی بودن مرزهای جغرافیایی. از بین پسرانِ هر کدام، یکی داوطلب جنگ است و دیگری محصور در ترسی سرشتی. آنکه به جنگ می رود، بی رد و نشان می شود و همسرش راه به افراط می برد. یکی از بی طاقتی، شکم بر جنین می درَد و یکی به انتظاری بی سرانجام عمر می گذراند. پسری که می ماند، آماج نگاه های طلبکار و خشم پنهانی اطرافیان است و عذاب وجدان ( گرچه بی منطق) بخشی از روح و روانش می شود.

طرفین جنگ در این قصه، دشمن، از نوعی که در داستان ها و فیلم ها می بینیم نیستند، بلکه همخون و از یک خانواده اند. اما جبر جغرافیایی سبب شده جنین شیعه ی انیسا مورد نفرت خانواده ی سُنی اش باشد و حنیف عراقی مورد خشم احمدِ ایرانی. عذرا و آقا مثل بزرگان یک مملکت، جنگ و نفرت میان بچه ها را مدیریت می کنند تا زهر جنگ را بگیرند ، اما ورای نسبت خونی، مناسبات مرزی و جغرافیایی دل آدمها را از کینه و خشم آکنده کرده . حنیف طالب بِتی ست بلکه زشتی و نکبت جنگ را از دامن کشورش بزداید. اما مخالفت بتی یعنی مردم هنوز فراموش نکرده اند که بانی جنگ که بود. انتظار دور و دراز بتی برای بازگشت محمدی که همه به نیامدنش ایمان دارند، شاید کنایه از امید واهی به اصلاح و تغییر امور جهان است. بتی وقتی دست از امید بی حاصل می کشد که کسی منتظرش نیست و فرصت ها سوخته.

برادری محمد و احمد، برادری قابیل و هابیل است. یکی از کودکی سهم و آزادی و انتخاب دیگری را می رباید و با رفتن به مسیری بی سرانجام، دیگری را پادرهوا می گذارد تا رنج بکشد و خشم بخورد و منفعل از هر اقدامی ، تیره روز و سرگردان باشد . کسی که باید عادلانه داوری کند( مادر) کاری انجام نمی دهد و در سکوت این تضییع حق را تماشا می کند. و چه بسیاریم ما آدمهایی که حق را تشخیص می دهیم اما به ناحق تن می دهیم و آیا در باور مذهب، این خدا نیست که هرکسی را از دیگری تشخیص می دهد ( ولو با خال روی گوش) اما انتخاب و فعل را برعهده ی شخص می گذارد و دخالت مستقیم نمی کند؟

زبان روایت آکنده از تصاویر ملموس و  زیبای ادبی ست. خرده روایت های موجود در داستان، قصه ی تنه را تقویت کرده و دست خواننده را برای بررسی و تحلیل شخصیتها باز می گذارد.

خون خواهی

الهام فلاح

انتشارات ققنوس

-تطهیر آقا بعنوان شخصیتی عارف مسلک و نازنین، برای من جا نیفتاد. مسلما دیدگاهم نسبت به این قشر سبب این امر است.

-حال و هوای جنوب قصه های فلاح باورکردنی ست.

- در قصه هایی که از او خوانده ام ماهی یکی از شاخصه های قصه های  اوست که در هر قصه بار معنایی و کنایی دارد.

-دقیق بودن در مناسبات رفتاری و احساسی آدمها از نکات برجسته و قابل تحسین این داستان است.

-قلم الهام فلاح را بسیار دوست می دارم، چه وقتی داستان می نویسد، چه وقتی نقد اجتماعی تند و تیز و عاشقانه ی خانمان برانداز در صفحه ی اینستاگرامش. و صدا و کلامش را دوست تر، وقتی از پشت تلفن دلداری می دهد و دوستی می کند.



 

نظرات 1 + ارسال نظر
اعظم سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1399 ساعت 02:19

برم رو فیدیبو بگیرمش:)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.