سرعت نت چند روزه که افتضاحه. در واقع کلمه ای رساتر از افتضاح ندارم براش. ( هرچی کلمه ی بی تربیتی بلدین، همون! )
کلی چیز هست که باید دنبالش بگردم و نت راه نمیده. یه چیزایی می خوام بنویسم و حلزون نت پشیمونم می کنه.
امروز پسرک رو بردم توی حیاط. قشنگ از دهم اسفند که از گنبد رسیدیم خونه ، بست نشسته و بیرون در نمیاد. بارها رفتیم خرید، باهامون نیومده. حتی شب. از کرونا می ترسه. اذیتش نکردیم و گذاشتیم آتش به اختیار باشه و هروقت خودش خواست بیاد.
رنگ و روش سفید گچی شده دیگه بس که نور روز و هوای تازه ندیده.
دیروز تصمیم گرفتم به کارهای شلخته ش نظم بدم و جدی بام و راه دررو برا نذارم.( کلا مدلش اینطوریه که به راه نمیاد تا خودش عبرت بگیره و بیاد سراغت و بگه لطفا به من سخت بگیر، لطفا منو ول نکن، لطفا هی بهم تذکر بده). خب یه هفته ست که با این پیامها میاد و همچنان شلختگی داره.
دیشب اولتیماتوم دادم که دیگه کافیه و از فردا همه چیز جدی و غیر قابل اغماضه.
شب زود خوابید( فرستادمش)، صبح بیدار شد( معمولا هر بیدار میشد توی این دوماه)، بعد صبحونه بردمش توی حیاط و با تهدید و نوازش و مخلفات، توی آفتابی که دو تا کنج حیاط رخ می نمود وادارش کردم راه بره و بایسته. انجام نمی داد. روان ما رو فرسود بس که گفت بریم بالا.
نیمساعت نگهش داشتم و اومدیم بالا. فرستادمش حموم. غر غر کنان رفت و هی می گفت( پام درد گرفت. چشمام می سوزه از آفتاب. دستامو کبود کردی از بس هلم دادی. و کرونا بگیرم بمیرم تقصیر توئه. تو داری منو عمدا می کشی و...) نیمساعت بعد از حموم خودش اومد و عرض کرد( وای چقدر سبکم. چقدر انرژی دارم. چقدر خوشحالم. )
گفتم هرروز میریم پایین. توی آفتاب صبح.
فرار کرد و از جلوی چشمم دور شد.
آخ که یه نفرم هست که دلم می خواد همینطوری بکشونمش توی آفتاب و مجبورش کنم کلاغ پر بره توی آفتاب صبح تا حالش جا بیاد و از خونه نشینی دربیاد!
چرا کلاغ پر؟ چرا اینقدر ظالمانه؟ چون هرچی بهش میگم پیاده روی کنه توی حیاط گوش نمیده و با کج خلقی حرف رو عوض می کنه. پس باااااید کلاغ پر بره! بله!
ترو خدا شما دیگه مثل پدر من نشید . هر وقتی منو بیدار میبینه دقیقا با همون لحنی که تو کارگاه با کارگرها - منم چند سال برده اش بودم با منم همون بود - میاد پشت در " طوبی , برو بیرون یکم راه برو آفتاب بخوری " حالا منم نمی تونم بگم دارم ساعت خواب بیداریمو جوری تنظیم می کنم که اگه به امید حق خوناشام شدم جت لگ نداشته باشم .
ولی جدی یک روز باید بگم این مرد تو کارگاه چه به روز دختر بزرگ عزیز کردش نیاورد بعد شما جهت عبرت کتابش کنید .
این بچه از ترس ویروس چپیده توی خونه. امروزم بردمش حیاط. سرظهر. توی آفتاب راه بره. هم کیف می کرد هم غر می زد.