پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دلتنگی دوچرخانه

اوایل دهه ی هشتاد با معدل دانشجویی یک هدیه ی نقدی  صد هزارتومنی دریافت کردم. رفتم یک دوچرخه ی ثابت زرشکی خریدم  تا مشکل زانوهام را رفع کند. ( فیزیوتراپی که سراغش می رفتم هر روز بیست دقیقه رکاب زدن با دوچرخه ثابت با اصطکاک بالا برایم تجویز کرده بود).

دوچرخه روزهای اول جذابیت های آشکاری داشت و هر روز سراغش می رفتم . کم کم جذابیت هایش نهان شدند و گاه گاه ظاهر می شد  و گاه گداری سراغش را می گرفتم. چیزی نگذشت که اسباب بازی بچه شد. گردن می کشید تا  روی دوچرخه و  سوارش می شد و به شهرهای خیالی سفر می کرد.برای ماشین های خیالی بوق می شد. برای آدمهای خیالی دست تکان می داد. از این جذابیت هم افتاد و تبدیل شد به چوب لباسی. مکانی برای استقرار حوله ی تن پوش  تا پالتویی که باید دم دستت باشد تا سریع بروی بیرون و برگردی. در گذار زمان، جاحوله ای ماند و ماند تا  وقتی شوریدم و  هرحوله ای  رفت پشت در اتاق صاحبش و  به دوچرخه یک ماهیت پست مدرن دادم و از دسته هاش دو تا گلدان گل گندمی و برگی بیدی آویزان کردم. یکبار هم شال زردم را عمامه کردم و جلوی این هویت جدید مدرنیزه شده، عکسهای دراماتیزه گرفتم از خودم.  بالاخره دوسال قبل یکی از وانت های کهنه خری که یک صدای شیک و مجلسی از پیش ضبط شده از بلندگویشان می آید که می گوید: (لوازم آشپزخونه، لوازم اداری، آبگرمکن کهنه، چرخ خیاطی کهنه، خریداریم!) ، همراه  با کلی  خرت و پرت دیگر برش داشت و برد و  چهل هزار تومن گذاشت کف دستمان.

امروز که عرق شرشر از لای موهام می ریخت پایین و چشمم به ساعت بود که کی بیست دقیقه ام تمام می شود، یادش افتادم. دلم برایش تنگ شد. دلم برای چیزی که دیگر نبود تنگ شد.این روزها دلم برای چیزهایی که دیگر نیستند یا تغییر ماهیت داده اند، زیاد  تنگ می شود. برای هویت قبلی شان تنگ می شود.

نظرات 2 + ارسال نظر
الهام شنبه 30 فروردین 1399 ساعت 09:29 https://yanaar.blogsky.com/

سلام ... و ما میان جذابیتهایی که مدام آشکار و نهان می شوند همچنان پرسه خواهیم زد...

کاملا درسته

آرمناک . آرشا جمعه 29 فروردین 1399 ساعت 18:59

دلم برای چیزی که دیگر نبود تنگ شد.این روزها دلم برای چیزهایی که دیگر نیستند یا تغییر ماهیت داده اند، زیاد تنگ می شود. برای هویت قبلی شان تنگ می شود.....

سلام ....
چقدر زود دیر میشود گاهی ...
به گرد پاش هم نخواهیم نرسید ...
پس باید ...
باید قدر لحظه به لحظه با هم بودن رو دونست ...
سالم باشی وآرزوی سلامتی ....
در کنار خانوادت ....

ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.