پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

سینه ی تنگ من و بار غم او هیهات

فایده ی دوست داشتن آدمها چیست جز افزودن رنج مضاعف روی دوش های خودت؟ چه فایده دوست شان داشته باشی و دنیای آنها با مال تو هزار هزار فرسخ فرق داشته باشد.

هر روزی، هر ساعتی که عشق به هستی و پدیده هایش توی جانم می جوشد، چیزی جهد می کند چنان سیلی  ناغافل بخواباند بیخ گوشم که رَب و رُبم را از یاد ببرم.

چه فایده دارد عشق دادن به آدمها؟ مراقب شان بودن؟ دلواپس شان بودن؟ نگران شان بودن. غصه ی استرس و اضطرابشان را خوردن؟ غصه ی بی پولی و بی کسی شان را خوردن؟ چه فایده ای دارد که جان بکنی و دوست شان بداری و  جفا ببینی یا سگ محلی ؟

آدم کی آدم می شود که دنبال لقمه ای مهر ندود پی آدمها؟ کی می فهمد که بتمرگد سرجایش و دل دل نکند برای اشکهای آدمها، برای تپش قلب آدمها؟

شاید خوب تر و بهتر همین روزگاری ست که توی دلش جان می دهیم. شاید همین قرنطینگی و اسارت خانگی پیش درآمد خوبی ست برای بریدن از آدمها.برای فراموش کردن آدمها. برای مسدود کردن راه های رفت و برگشت.

آنقدر بمانیم توی این چهاردیواری تکراری که دنیا تمام شود. بمیریم  و کسی رغبت نکند جسد گندیده مان را جمع کند. دنیا تمام شود و خالی شویم از حسرت دیدن آدمهایی که برایشان جان دادیم و نفهمیدند. جان دادیم و به هیچ جایشان نبود. جان دادیم و سرتاباندند و خندیدند و غصه ی چیز دیگری را خوردند.


تو..! . آخر حرفهام همیشه می رسم به تو...

تو چیزهای زیادی خلق کرده ای که من بلد نیستم ازشان درست استفاده کنم. لااقل راهش را نشانم می دادی توی اینهمه سال.

یکی شان دلی ست که هی می رود پی عشق ورزیدن و مهر ورزیدن و هربار پشیمان تر از قبل برمی گردد توی لانه ی خودش و زوزه می کشد  و جان می دهد تا قرار بگیرد.

می دادی مال من را هم از سنگ معدن می تراشیدند توی این سینه ی تنگ. از آهن. از طلا. از مس. از هرچیزی جز گوشت و خون.

خسته ام از آدمهات. میل دیدارشان را ندارم. میل مردن دارم توی این چهاردیواری. میل پوسیدن دارم. بی غسل، بی کفن، بی لحد، بی فاتحه، بی گل و شمع روی سنگ قبر.

آدمها را از من کم کن. اگر نمی کنی، مرا از آدمهات کم کن.نفس ندارم برای لولیدن میان خلایقت.

نظرات 1 + ارسال نظر
ادمین یکشنبه 31 فروردین 1399 ساعت 05:27

چقدر تلخ.
امیدوارم حال دلتون خوب خوب بشه

ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.