پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ابراز

دیشب داشتیم از قصه و فرم حرف می زدیم. من عاشق قصه ام. قصه مرا می کشد از فرط ذوق و اشتیاق. فرم را وقتی دوست دارم که قصه را پروار کند. بی قصه نمی توانم هستی را درک کنم. هرچیزی برای من قصه دارد. حتی یک سلام. حتی یک خداحافظ. حتی یک خواب. حتی یک رویای صادقه.حتی یک وسیله ی آشپزخانه.

گفت: شاید من هنوز برای قصه خواندن زودم. هنوز نباید قصه بخوانم.

دنبال زیبایی شناختی های فرم و محتواست. دنبال هرچیزی که به عقیده و فلسفه ای نزدیک باشد.

دارم ( سیاوش اسم بهتری است)  از لیلا صبوحی را می خوانم. قبل تر، چندسال قبل، (پاییز از پاهایم بالا می رود) ش را خوانده بودم. چیزکی هم همینجا نوشته ام از. چیزی از فرم و شکلش یادم نمانده.اما قصه را خوب بلدم. ناهید و ناری و سرهنگ و مستان را یادم هست. همین آدمها توی این قصه هم هستند. این یکی کتاب( نگفتم این یکی قصه) ، قصه ندارد. خرده قصه دارد. خرده آدم دارد. خرده روایت دارد. و منی که همین دیشب روی منبر رفته بودم که ( فرم اصل نیست و قصه مهم تر است برایم)، دارم جان می دهم برای چینش کلمه های لیلا.

لیلا خانوم، زبان روایتت آدم را می کشد. نه استاد فن ام نه استاد فرم و شناسایی  فرم. در حد سواد و درک خودم حرف می زنم.

لیلا خانوم، فرم  روایتت، محتوا را می درخشاند.


پ ن - اینکه گاهی برای نویسنده ای غش و ضعف می روم دلیل نیست برای اینکه کسان دیگر را رد می کنم. گاهی نمی شود، نمی توانی، نباید برای کسی غش و ضعف رفت. که هزار سوال و جواب در پی دارد. غرض و مرض پشتش نیست. احتیاط و مراقبت است. و الّا هرکس اهل کلمه باشد و هرکس کلمه را بلد باشد، نبی من است، امام من است و من مقتدای اویم در پیروی و یادگیری . چه بسا کسانی که توی دلم می پرستم شان به عشق قلم زدن هاشان و نتوانسته ام ابراز کنم.  از زن و مرد.

کم کم یاد می گیرم البته. کم کم ابراز می کنم البته. مهری که در دل بماند و بپوسد را چه فایده از بودن؟

شاید کم کم، تند تند، نمی دانم، یکی یکی قربان تان بروم برای کلمه هاتان.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.