پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

افسانه ی ژاپنی

بچه رفته سرچ کرده (داستان ترسناک) . رسیده به مطلبی تحت عنوان: افسانه های ترسناک ژاپنی. یک زن ژاپنی مورد آزار و اذیت مردی  قرار می گیره و  ار فرط ناراحتی کشان کشان خودش رو از روی پلی میندازه پایین. از شدت ضربه ی سقوط بدنش دو نیمه میشه. نیمه ی بالایی که از کمر به بالاست، روی زمین می خزه و میاد توی یک ایستگاه پلیس. یک پلیس اونو می بینه و بدن زن رو توی یک نایلون می پیچه. پلیس سه روز بعد می میره. و ته افسانه هه نوشته شما هم که داری این مطلبو می خونی  عصرسه روز دیگه می میری. حدودای ساعت چهار عصر.

از پریشب بچه هی میاد میگه من خوندمش، می میرم. دیشب میگه چراغا رو خاموش نکن اگه روح زن خیز خیزکی اومد سراغم شما بفهمین ؛  نذارین منو بکشه.  من نمیرم.

خب...سن و سال بچه از این گذشته که بخوام با ( مامان جان ینا همه ش خیالبافیه، اینا همش الکیه و اینا همش چاخانه یا اصلا سناریوی فیلمای ترسناکه) ترسش رو زائل کنم. فقط به جملاتی که ما سه نفر بهش گفتیم دقت کنید تا به میزان بایستگی و پایستگی عشق در میان ما پی ببرید:


-خب اگه اومد که از دست من کاری برنمیادو باید تسلیم بشی. از همین الان خدافظ. خیلی دوستت داشتیم

-نه من چرا بیام. ممکنه پشیمون بشه تو رو نکشه .از من خوشش بیاد، بخواد منو بکشه. حدیث داریم که آدم نباید خودشو عمدا توی خطر بندازه.

-ریسه رنگیت بعد از تو مال من؟ می خوام بزنم روی قفسه م.

-تو نمی خواد مال بخش کنی. زنه اومد بردت؛ خودم می دونم کدوم وسیله ت رو به کی بدم.

-ساعت سه شد ها. زود ناهارت رو بخور. لااقل گرسنه نمیری.یکساعت دیگه میاد.

-ما داریم میریم سیب زمینی -پیاز بخریم. زنه اومد سرو صدا راه نندازی ها. تقدیرت رو بپذیر و در آرامش کشته شو.

-از پشت آیفون: عه..هنوز زنده ای که. پس بیا پایین کمک کن خریدها رو ببریم بالا.


نکته ی قابل توجه:

به شما نت میدن که فقط وارد واتساپ بشی و تکالیف درسیت رو انجام بدی. نه اینکه بری افسانه ی ترسناک ژاپنی پیدا کنی.


ناگفته نذارم که افسانه رو بلند بلند برای همه خوند. و گفت: اینجا نوشته هرکسی اینو بخونه یا بشنوه سه روز بعد می میره. من امروز می میرم. شما هم سه روز دیگه میایین پیش من.

عه وا شماها هم که خوندینش. سه روز دیگه ساعت چهار عصر می بینم تون.

نظرات 1 + ارسال نظر
آرمناک .آرشا شنبه 23 فروردین 1399 ساعت 19:54

اول سلام ...
این افسانه های خارجی مخصوصن افسانه های ژاپنی دیگه هیچ...
یارو نصف شده
تازه نصفش رفته پیش پلیس
خوبه نرفته دنبال نیمه گمشدش بگرده...
با اون قاشق هاشون ...
همین دیگه ...
امیدوارم ایامتون به کام و شاد کامی و شاد باش ...باشه ...

کلا یه بخشی از فیلمهای ژانر وحشت شاید توی اولین و دومین فیلم( بستگی داره توی چه سنی باشیم) آدمو تحت تاثیر قرار میده. بعدش هم می تونی قاتل و جنایتکار رو پیش بینی کنی، هم بیشتر صحنه های تعقیب و گریز برات خنده دار میشه تا ترسناک.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.