گفتم که خرابم. گفتم که ویرانم. دیدن یک پسر کله فرفری توی آی سی یو ، دیدن دم و دستگاه های توی آی سی یو، دیدن نشانگرهای صعود و نزولی دستگاه های توی آی سی یو و شنیدن فریادهای پر از درد مادری که می پرسید پسرش مرده؟ مرده؟ مرده؟ مرده؟... مقاومتم را شکست.
پای سریال دوزاری عربی زار زدم. زار زدم. زار زدم.