پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

عشق و اجبار

چند روزه غر می زنم که برو نوشتنی هات رو بنویس. هربار هم یک چیزی رو بهانه می کنه. امروز با عصبانیت براش خط و نشون کشیدم که یا میری نوشتن رو شروع می کنی و سرساعت فلان برای من فلان قدر صفحه نوشته شده میاری ، وگرنه...

گفت: آقامون گفته باید با عشق بری سراغ درس خوندن نه به اجبار. الان من همه ش اجبار در درونم فعاله. نمی تونم برم. دلم نمی خواد برم. باید به حرف آقامون گوش بدم. نمی خوام با اجبار برم سر درسم.

مگس کش رو با چونه م نشون دادم و گفتم:

من وقت ندارم صبر کنم تا عشق تو فوران کنه و بری سر درسهای نوشتنیت. اما راه حل های خوبی برای از بین بردن عشق و اجبار دارم.

گفت چی؟

چونه چرخوندم سمت دمپایی های مطبخ. گفتم:

دوتا راه حل دارم. انتخابی برای تو ندارم. کاملا در استفاده از دوتا راه حلم آتش به اختیار عمل می کنم. حالا  میری بنویسی  یا نه؟


و نتیجه ی این گفتگوی فیلسوفانه؟

تا آخر شب با مقادیر معتنابهی از تهدید و داد و اخم و تخم، که باید دوساعته بیست صفحه بنویسی به من نشون بدی، فقط سه صفحه نوشته.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.