پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پری ها

میگه هندزفری تو گوشمه. دارم گریه می کنم. افسردگی من تازه داره شروع میشه.

میگم خودتو سفت نگه دار.به بهانه های کوچیک با صدای بلند بخند. خودتو مجبور کن الکی بخندی.

میگه پایتخت نگاه می کنم ولی ابتذالش بیشتر عصبیم می کنه.

میگم همونو نگاه کن و بیخود و بی جهت بخند.بخند برای گول خوردن مغزت. نه برای اینکه واقعا خنده داره.

میگه چند روزه داغونم.

میگم چند روزه داغونم و میدونیم چرا. نزدیک چهلم ایم.اما باید خودمو خوب نگه دارم.

میگه معلومه  تو چقدر خوبی!!  هروقت داغونی هی تند تند پست میذاری.

اونقدر سه تایی میگیم و میگیم و میگیم تا می رسیم به خاطرات نوجوانی هامون. به عشقای مخفی مون تو راه مدرسه، به کارهای خنده دارمون. از خنده می لرزم. گریه از چشمام می چکه روی گونه م و خودم می خندم. گریه و خنده قاطی.

هرکسی توی این  روزها ازم سوال می کنه حالت خوبه؟ میگم آره خوبم.یاد گرفتم خوب باشم. این بار تحملم بیشتره. بهتر رفتار می کنم. خوبم. خوبم.

اما ...

اسم کاربریم سالها قبل توی یه سایتی ( پری کوچک غمگین ) بود. نه بخاطر غمگین بودنم. اسم شاعرانه ای بود و من بخاطر اراداتم به شعر و فروغ انتخابش کرده بودم.

الانا... یه پری گنده داریم که موزیک شاد میذاره موقع آشپزی. موزیک غمگین گوش میده وقتی دراز کشیده تنهایی توی اتاق. با پایتخت قهقهه می زنه شبها. با یه جمله که می خونه بغض می کنه روزها.

و یک پری کوچک غمگین داریم که زانوهاش رو بغل گرفته و کنج دلم نشسته. هی گریه می کنه. هی گریه می کنه. هی گریه می کنه.

نمایش اون پری گنده ی سرپا، انگار بقیه رو خوب فریب داده. تا بگم امروز غصه دارم چند تا صدا میاد طرفم که ( ای بابا...ول کن ها...کدوم حال بد...؟)

اون یکی پری کوچک، در پیداترین شکل ممکن با منه.بجای مردن از بوسه ای در شبانگاه و زنده شدن با بوسه ای دیگر در صبحگاه، شبها با بغض و اشک می خوابه و صبح ها خف می کنه کنج دلم تا کسی نبیندش.اما یهو ظهر موقع آشپزی، غروب موقع آشپزی، زل می زنه به پنجره ی مطبخ و به جایی نامعلوم خیره میشه.غرق میشه توی چرایی و چگونگی اتفاقات تلخ زندگیش.

نمیدونم ما دوتا پری، کی به تعامل می رسیم و کی متعادل میشیم.

خوبم. حالم خوبه.

نظرات 1 + ارسال نظر
طوبی دوشنبه 11 فروردین 1399 ساعت 10:20 https://40-years-mind.blogsky.com

ببخشید فضولیه ولی خوب نیستید , راستش هنوز چهل هم نشده نباید هم خوب باشید .معلومه که یک گوشه دلتون هنوز در حال گریه است در حالی که زندگی در ادامه خودش واکنش های دیگر رو هم طلب می کنه . شما نویسنده اید خالقید یکجور آفریدن زندگی پیشه تون هست این خودش با شرایط فعلی تناقض درست می کنه چون بر خلاف طبعتونه حالا خنده الکی یا واقعی این تناقض را از بین نمی بره .فقط زمان و زمان .
می گم ببخشید از فضولی


من اسم حرفهاتون رو جسارتا فضولی نمیذارم
همدلی میذارم
و ممنونم ازتون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.