پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

نوشتم

میگه: تو حیاطش اونقدر گل بکار که دیگه چشمت سیر بشه از گل و گیاه. هر روزم از صبح تا شب بشین تماشا کن.

چپ و چول نگاهش می کنم و میگم: کِی؟ میگه یکی دو سال دیگه. میگم ( دوماه دیگه معلوم نیست کی از کرونا زنده مونده کی مرده) میگه( تموم میشه. درست میشه)

دیگه بهش نگفتم که من کاملا ایمان دارم که در دوره ی آخرالزمان هستیم و همین روزاست که دجال با خر زنگوله بسته ش بیاد دم خونه بگه:( برنجی ، لوبیایی، چیزی دارین به من کمک کنین؟ ندارین پول بدین.ندارین بیا یه ماچ بده برو )

نگفتم که فکر می کنم اونقدر باید خونه نشین بشیم که زانوهامون  قائم  و راست شدن یادشون بره.  نگفتم که فکر می کنم گنجشک و بلبل و کفترهای پشت پنجره برام مثل آخرین چیزایی ان که از این دوره ی دنیا می بینیم.

نگفتم. نوشتم.

نظرات 2 + ارسال نظر
سمیه یکشنبه 10 فروردین 1399 ساعت 11:12

خیلی باحال بوووووووود نداری یه بوس بده برو

من اگه دجال می شدم به همین باحالی می شدم
والله

کوهنورد شنبه 9 فروردین 1399 ساعت 09:02 http://1kouhnavard.blogsky.com

تموم میشه، فقط امیدوارم ما فعلا تموم نشیم و آخرین چیزایی که میبینیم زیرنویس کرونا و آمار مرگ و میر نباشه.

انشالله

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.