پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دگرگونگی

به دلیلی رفتم سراغ ترانه هام. یه وقتی بین سالهای 90تا93 خیلی ترانه می نوشتم. هم هدف کاری داشتم هم حال و هوام لابد لطیف و شاعرانه بوده.

می خوام بگم که روزی روزگاری چه عجز و لابه ای برای عاشقی می کردم. چه سوزناک از عشق می نوشتم. چه دردناک با عشق برخورد می کردم.

راستش می خواستم یکی از ترانه هام رو بذارم توی کانال، اما وقتی چندتا رو خوندم خودم خنده م گرفت از برخورد کودکانه ام با جهان و هستی. طوری که دلم نخواست کسی بخوندش.

دهه ی سی کلا برام دهه ی شناخت خودم و محیط بود. سخت گذشت.خیلی سخت گذشت.اما تموم شد.این خودشناسی تاوان سنگینی داشت. الان همینجایی که هستم، خود خودمو دوست دارم. خودِ گاهی شیدا گاهی سنگم رو، خودِ گاهی پرحرف ، گاهی ساکتم رو، خودِ گاهی منطقی، گاهی بیشعورم رو، خودِ گاهی فعال و گاهی منفعلم رو. زبانم اونوقتا چقدر آروم و رمانتیک بود.( البته که تلخی سرشتی داشت همون وقتها هم).اما الان می خوام با خودم صادق باشم. هروقت ویر اگزیستانسیالیسمیم وول وول کرد، رهاش کنم. که در بند کلمات عفیف نباشم. ( همونطور که سالها قبل بشدت معتقد به حرمت و عفت قلم بودم و نویسنده ها و شاعرانی رو که رعایتش نمی کردن از دایره ی سلیقه م  بیرون کردم). رئالیسم رو تا حد رئالیسم کثیف و حقیقی محیط و خودم برقرار کنم و به چپم نباشه که کی چطوری قضاوت می کنه.

این همون دگردیسی و دگرگانگیِ غریبی هست که دچارشم. می دونم که تجربه ی دوفقدان زندگیم بی تاثیر نبوده توی این موضوع.

نقش بازی کردن و نقاب زدن رو تمومش می کنم و توی لایه های خود خودم فرو می رم و خود خودم رو توی نوشته ها و قصه ها میارم.

عمری اگه باقی بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.