انگار این نو شدن سال و اومدن بهار واقعا منو تحت تاثیر قرار داده. حالم بهتره.
با صدای بلند غر غر می کنم.خیییلی غر می زنم:
( یکی نیست این میز تلویزیونو دستمال بکشه؟ چرا چاقو و ظرف میوه تونو میذارین توی سینک؟ چرا یه آب نمی زنین بهش؟ چرا روی مبل نون می خورین که خرده نون بریزه روش؟ چرا لباسای روی زمینو روی چوب لباسی آویزون نمی کنین؟ چرا همه ش سرتون توی تبلته؟ )
مدیونین فکر کنین همه ی این غر غر ها به جون به پسر دوازده ساله ست.
امروز سرناهار که مثل همیشه ادا درآورد که ( چیه و چرا اینطوریه و پیاز داغاشو بردار و ...) ، پیازداغهاش رو برداشتم و گفتم:
-با کمال میل برمی دارم. هیچ اصراری هم ندارم بخوریش که سلامت بمونی . خودم می خورم نوش جونم!
گفت:
-چه خشن شدی مامان...
گفتم:
-دارم میگم. این بار افسردگیم مدلش با دفعه ی قبلم فرق داره. هرچی دفعه ی قبل توی لاک خودم بودم و گریه می کردم و کاری به کار کسی نداشتم این بار همه ش دلم می خواد داد و فریاد کنم، غر غر کنم، فعلا توی مرحله ی صدا و برخورد صوتی هستم. بعید نیست به مرحله ی فیزیکی هم برسم. پس برای اجتناب از روبرو شدن با برخورد فیزیکی من ، مراقب کارهات باش بچه!!
نه گذاشت نه برداشت گفت:
-مثل وحوش؟آخه اونها هم اول صوتی برخورد می کنن بعد فیزیکی!
سلام ...
عرض ادب ....
سال جدید مبارک باشه ....
سالی پر از سلامتی و نشاط همه خانواده در کنار هم بودن باشه ...
به قول مامان هر وقتی دیدی یه بزرگتر غرغر می کنه بدون حالش خوبه کاری بهش نداشته باش حالشو نپرس هر وقتی غرغر نکرد یه چیزی هست ....
خب سال جدید همیشه غرغر کنی ....
امیدوارم که کروناتون به دور باشه...
بچه ست دیگه شما هم بزرگترین دیگه ....
همیشه یه کاری می کنم مامان غر می زنه ... من اینو میگم ...
مامان خوب در میری باز میگم بچه م دیگه ....شما تاج سری عشق منی مامانم ...
شاد باشید ....
زنده باشین

ممنونم از حرفای امیدوار کننده تون
یک دنیا ممنونم دوست قدیمی
شما تازه با اینجا آشنا شدین. روی قسمت پیوندها برین. وبلاگ مادرانه م رو پیدا کنین. چندتا رو بخونین تا متوجه بشین چه زبون درازی داشته از همون اول طفولیتش.