پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

غصه نویسی

یکی هشدارم میده که مراقب چیزایی که می نویسم باشم. هرچیزی رو ننویسم. خصوصی ننویسم. یکی میگه خودمو سانسور نکنم و رها باشم.

وارد فاز جدیدی از زندگیم شدم انگار. هیچی برام مهم نیست. دلم می خواد از همه چی حرف بزنم. بی ملاحظه. بی ترس. بی حفاظ.

چند سال قبل یه بار مامان زنگ زد و بهم گفت: ( مامان! هروقت دلت گرفت بنویس. غصه هاتو بنویس. نذار روی دلت تلنبار بشه. نذار روی دلت سنگین بشه. همه رو بنویس. قصه بنویس. هرطوری دوست داری بنویس.فقط نذار حرفات توی دلت بمونن. تو که با کسی درد دل نمی کنی. تو که با کسی حرفی نمی زنی. پس بنویس خودتو خالی کن).

خواب نما شده بود یا کسی چیزی بهش گفته بود ، نمیدونم. اما بعد از دوتا کتاب ، مامان داشت بهم می گفت که بنویسم و بنویسم.

کجایی الان که بهم بگی( اینقدر ننویس دختر. می ترکی آخر. می میری از غصه آخر. ننویس!)

نظرات 1 + ارسال نظر
طوبی پنج‌شنبه 29 اسفند 1398 ساعت 18:11 https://40-years-mind.blogsky.com

من تازگی باهاتون آشنا شدم . درست بعد از فوت مادرتون . ببخشید که اینقدر رک می نویسم ولی تجربه این چهل سال می گه بی رودواستی باید باشیم . مخصوصا الان برای شما که داغتون هنوز مشغول جزجز کردنه .منم خیلیها رو تو سن پایین تر از دست دادم اینقدر که گاهی وقتها از تلفن می ترسم . از سرفه ای که پدرم همین الان کرد می ترسم ولی- نه به خوبی شما -من خیلی وقت پیش یادگرفتم که این داغها را باید نوشت ساده بی سانسور raw به قول اینگلیسیها نوشت . اینقدر که واقعیتشون باورمون بشه و بتونیم نه فردا ولی یک فردایی دوباره قد بلند کنیم . می گن هم دلی از هم زبانی خوش تر است . ببخشید فقط همین ازم بر میاد .

از انرژی حرفاتون حس می کنم دوست دیرآشنایی هستین که منو می شناسین. ممنون که اینقدر صمیمی و بی ریا برخورد می کنید.واقعا ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.