پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

نگرانم نباشین

زن توی آینه رو گاهی گیر میندازم. سرسری نگاهش می کنم. باز توی لباسای مشکیه. باز زیرابروهاش از موهای نازک و کم پشت چهل سالگی پر شده.موهاش نامرتبه. قیافه ش نچسبه. اخماش توی همه. چشماش مظلومیت روزهای نوجوونی رو داره.اما دور چشمها چروک افتاده.

ساعتهایی عوض میشم. به خودم تشر می زنم که باید جواب پسرک رو که هرشب می پرسه: ( کی دوباره با هم کتاب می خونیم؟) رو بدم. باید دل پسرجان رو از خودم مطمئن کنم که برام کلیپ های انگیزشی در مورد سرنوشت آدم پس از مرگ نفرسته یا استوری نذاره که نگرانمه. باید به مردی که ریش های بلند سفیدش چهره ش رو مظلوم و معصوم می کنه پشتم گرم باشه تا از این قیافه ی دردمند دربیاد.( هر کی ببیندش مطمئن میشه اونه که مادرشو از دست داده نه من).

ساعتی به خودم میام. خاک گلدون عوض می کنم. به گلهای توی راه پله و تراس آب میدم. پنجره رو باز می کنم و باد آخر اسفند رو به ریه می کشم. کتاب می خونم. یخچال رو تمیز می کنم. لباسها رو می ریزم توی لباسشویی. برای ملافه ها تصمیم شستشو می گیرم.

اما زود از پا درمیام. زود کم میارم. زود تبدیل به همون زن سیاه پوش توی آینه میشم که سرو شکلش حال آدمو بد می کنه.

به حال عادی برگشتن سخته. خیلی سخته. خیلی سخته.

اما می خوام تلاشمو بکنم. نمی خوام مثل سال قبل توی سوگواری گیر کنم و افسردگیم حد بشه و زندگیم مختل. می خوام یاد بگیرم که دردم رو بشناسم و باهاش زندگی کنم. که توی هیری ویری کرونا و کی ممکنه بمیره و کی ازش زنده بیرون بیاد، از فرصتی که معلوم نیست چقدره، طوری استفاده کنم که خودم و اطرافیانم رو آزار نده.

می خوام حواسم به دخترهای مامان و بابا باشه و نذارم هیچ چیزی از هم دورمون کنه.

سنگ بزرگ علامت نزدنه. سنگ منم بزرگه. می خوام بلندش کنم. می خوام... شاید بتونم شاید نه.

نظرات 1 + ارسال نظر
طوبی سه‌شنبه 27 اسفند 1398 ساعت 10:05 https://40-years-mind.blogsky.com

می دونم که موفق می شوید , شما فقط یک خانم قوی و مستقل و متکی به خود نیستید , مهمتر از اینها شما اهل نوشتن و کتاب هستید , اینها به خودخود کوه را تکان می دهند , جای خالیه عزیزان همیشه هست ولی شما بهتر از هرکی در ذاتتون بلدین این تنهایی را صرف کنید . ببخشید این چندروز حالی نپرسیدم . خیلی از این نوشته خوشحال شدم

ممنونم از روحیه دادنتون
خیلی ممنونم
این روزها جز این کلمات چیز دیگری نمی تونم بگم به دوستان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.