پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

فال سعدی

توی شبهایی که برایش گلستان می خواندم و محل نمی گذاشت و سرش به بازی با روتختی و بالش و لگو و ... بند بود، گفتم:

-بیا اتفاقی یه حکایت رو انتخاب کنیم بخونم برات.شاید خوشت اومد.

یک حکایتی آمد که درش از باد معده ی یک بزرگزاده گفته بود. پسرک حسابی خندید و گفت:

-از این بامزه ها برام پیدا کن بخون!

اخم کردم و حکایت دیگری را انتخاب کردم. گفت :

-بده این بار من فال بگیرم با سعدی. هرچی اومد می خونم.

فال گرفت و شروع کرد به خواندن:

-نشانه های بلوغ سه چیز است. ...و... و برآمدن موی پیش و ...

بعد شروع کرد:

-مامان بلوغ یعنی همینی که پسرا هم می گیرن؟ بزرگ میشن؟

مامان برآمدن یعنی چی؟

مامان موی یعنی چی؟

مامان پیش یعنی چی؟



با هر هر و کر کر کردن های برادر بزرگه ش فهمید که حکایته حسابی مورد برای ریز شدن دارد و تا آخر خواندنش و هی سوال کرد که این یعنی چی و آن یعنی چی؟ به زبان علمی و با ژست (چیزی نیست که. یه مساله ی طبیعی و عادیه) برایش توضیح دادم و خنده های بیشتر خودش و برادرش را سبب شدم.

ای توی روحت با این فال گرفتنت ننه!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.