پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

عاشقی

پسرم جلوی اجاق گاز، وقتی مایه ی ماکارونی رو تف می دادم ازم پرسید: مامان عاشقی؟

نگفت عاشق بودی یا عاشق شدی. بی مکث گفتم: البته که عاشقم.همیشه عاشق بودم.

مدتیه که داریم در مورد این مساله (فرایند عشق و تحولات عاشقی)با هم حرف می زنیم و از زوایای مختلف بررسیش می کنیم .خنده ش گرفت از مصداق های عشق برای من. از صدای بلبل خرمای پشت پنجره. از بچه های شیطون توی مطب دندونپزشکی. از بابای خسته ، از برادر مهندسِ ویرانگرش، از بابا و مامان، از خواهرها و خواهر زاده ها ،از شاگردهام، از گل و گیاهام، از معلم های بچه هام، از دوستهای دور و نزدیکم، از خواننده هام.

براش گفتم که توی سن تو عشق فقط یک بُعد و یک معنی داره اما توی سن من عشق یعنی همون حس لطیفی که به اشیا و پدیده های طبیعی و غیر طبیعی داری. و چه خوبه که آدم هرچه زودتر بفهمه که وجودش پر از عشقه و باید عشق رو خرج عالم کنه و نفرت سیاه و لعنتی رو از خودش دور کنه.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.