توی عالم خواب دارم یکی یکی مکان ها و آدم هایی که توی بچگی ام برایم خوشایند بودند را می بینم. حتی آدمهایی که امروزه چندان دل خوشی ازشان ندارم، توی خوابهایم مثل همان روزهای بچگی اند. مهربان و عزیز.هی بغلشان می کنم هی کیف می کنم.می بوسم شان. عجیب که من همین تن و بدن الانم را دارم و آن طفلی ها نمی دانند بعدها چه می شود.من که می دانم دوری اتفاق می افتد و فاصله ، هی بغلشان می کنم.
خوابهام را توی روز مرور می کنم و دلم غنج می زند برای رودخانه های پرآب، باغهای سبز، درختهای پربار،سفره های از این سر تا آن سر،آدم های خندان،لباس های رنگی و هزار چیزی که الان خبری ازشان نیست.
می شود دنیایت را پس بگیری و خوابها را به ما ببخشی؟
هر روز شما یک روز بخصوص هستش
حالشو ببرین
زیبا
مثل همیشه