خب...
حالا کابوس می بینم که بانک ملی را دوباره آتش زده اند و آتش دارد نرم نرم و رقصان به خانه هامان نزدیک می شود. اول نمی ترسم و می گویم این سمت نمی آید.بعد که ساختمان روبرویی آتش می گیرد ترس برم می دارد و با گریه می دوم سمت پله ها که کی و چی را اول نجات بدهم.
بعد بیدار می شوم و زل می زنم به سقف در حالی که از ترس فلج شده ام.
خواب عجیب و عمیق و تامل برانگیزی بود.