پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پرندگان پشت پنجره

پشت پنجره ام گندم و گاه نان خرد ریز شده می ریزم برای بلبل خرماهایی که دل برده اند  ازم و برای گنجشک هایی که سالهاست پشت لوله ی بخاری پذیرایی زندگی می کنند.

گنجشکها می آیند نوک می زنند. دانه ای برمی چینند.گاه به هم حمله می کنند. نه خود می خورند نه می گذارند دیگری بخورد. آنقدر تقلا می کنند پشت نیم وجب هره ی پنجره که همه ی گندم ها و نان ها می ریزد پایین. ( نه خود خورم نه کس دهم!! )

بلبل ها دوتایی و چند تایی می آیند. مثل آدم هایی که اَه و پیف می کنند به هرچیزی ، نگاه حقارت آمیزی به خرده نان ها و گندم ها می اندازند و به ثانیه نکشیده پر می کشند و روی شاخه های درخت پناه می گیرند و صدای آوازشان را می شنوم.

کنار جنگ احمقانه ی گنجشکها و رفتار متفرعن و تفاخر آمیز بلبل های خرما، دسته ی قمری ها روز به روز بیشتر شده.  اول یکی آمد. بعد یکی یکی آمدند  ناگهان شش هفت تایی جوجه قمری می آیند و تمام گندم ها و نان ها را در کسری از دقیقه درو می کنند و می روند.

رفتارشان شبیه اجتماع ما آدم هاست.شبیه طبقات مختلف اجتماعی خودمان است. دسته ی قمری های ما آدم ها می خورد و می برد و دست چربش را به کفلش می مالد و بادگلو می زند و به ریش تمام بلبل ها و گنجشکهای خر  می خندد.

نظرات 1 + ارسال نظر
آفتاب پنج‌شنبه 30 آبان 1398 ساعت 12:04

چقدر خوبه که قشنگ تماشا میکنید ... چه زیبا نوشتی

چه عرض کنم. خون می خوریم و نگاه می کنیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.